جامه کهنه
به خواهر زینبش فرمود : مولا
برایم جامه ای آور گران لا
کسی رغبت نه جانا بر لباسی
کند غارت نه عریان تن پلاسی
چه گریان ناله سر دادند نسوان
چه سختی را تحمل این عزیزان
ولی این ناکسان کوفی جماعت
نه رحمی جامه هایی را به غارت
حسین با هر کدامین اهل بیتش
که با بنتان و اُختانش و پورش
وداعی داشت سوزین ای جماعت
وصیت کرد بر هر یک اطاعت
پریشان موی و بر سیما نه سیلی
خراشی لا به اعضا جامه چاکی
مصایب بی شمار آمد شما را
غریبی بی کسی سختی خدایا
تحمل کرد باید استواری
بسان کوهی بباشید افتخاری
تشنگی فرزند رسول
دگر باری چه عطشان سو فراتی
بتازاند اسب خود را تا که آبی
کند طالب بنوشد جرعه ای آب
که ملعون شمر گفتش آب نایاب
نه رخصت تا ورودی بر شریعه
مگر وارد شوی جایی که هیمه
دلت آتش بگیرد ای حسین هان
که با لب تشنگی مرگت چه به آن
دگر فردی بگفتش لا که رخصت
فرات آبی چو ماهی موج حجّت
حسین فرمود : ای باری تعالا
هم اینان تشنه میران درد افزا
به هفتادی دو ضربت زخم کاری
وجودش دیده یارب نیست یاری
نه پیدا کس دهد آبی گوارا
عطش را از حسین گیرد خدایا
که پی در پی به سویش تیر پرتاب
حسین تنها و لشکر بیش دریاب
بفرمودش جماعت ای که امت
که با رفتارتان ظلمی به عترت
که بعد از من کسی لا کشته میدان
شما آگاه کشتاری نه آسان
امیدی هست هان از کردگارم
که خواری از شما شد سوگوارم
چه عزّت ای جماعت حیِّ سبحان
مرا لایق شهادت چون عزیزان
زمین باقی نمی ماند که خونی
بگیرد انتقامی با زبونی
ببینم روز را هان ای جماعت
به دردی مبتلا کیفر خیانت
که ملعون سعد کافر تحت فرمان
کمانداران حسین را تیر باران
به قولی سیصد و بیستی و اندی
جراحت در بدن بودش حسینی
به تیری نیزه شمشیری جراحت
مبارز مرد میدان بود حجت
که تیری را ز پیشانی در آورد
مناجاتی بکردش با خداوند
ببینی خالقا جانی جماعت
چه ظلمی آشکارا با خیانت
کسی از این جماعت را خداوند
نیامرزی چه بد رفتار کردند
دگر سنگی به پیشانی زدندش
یکی تیری به سو قلبش رهاندش
چنان لب تشنگی با بس جراحت
نشستش بر زمین نیرو به قامت
به سوی آسمان کردش نگاهی
تو می دانی حقایق را الهی
که اینان سبط پیغمبر بکُشتند
چه ظلمی را به ما عترت بکردند
کشیدش تیر از قلبش که آنگاه
چه خون جاری ز پیکر با دلی آه
به جانب آسمان مُشتی پر از خون
رهانیدش پذیرا لا که محزون
دگر مشتی به سر صورت کشیدش
نشان باشد مرا جدّم بدیدش
که امّت عهد پیغمبر دریدند
کتاب الله و عترت را ندیدند
شکایت می کنم از دست اینها
فلانی با فلان کس کُشت ما را
ولی اله بایبوردی
سلام :
درود بر شما شاعر گرامی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ .