پنجشنبه ۶ دی
|
آخرین اشعار ناب موسی حسین پور
|
تو بدانی یا ندانی
خواهیم رفت
بفهمی یا نفهمی
میگذرد این داستان زندگی از ما
چه بیرحمانه
چه غمناک
و
چه هولناک و فجیح
پیر میشویم
بی آنکه جوانیمان را با هم تقسیم کنیم
روز از روز
شب در پی شب
ضرب میشویم در تاریک ترین تکرار قرن
در تن پوش تنهاییمان
محبوس مانده ایم
آری این مایییم زندانیان قرن
و آزادی که
تنها
اسمی شده بر تکه ای سنگ
بی آنکه
بشنوی برایت دعا میکنم
و
دو بال برایت آرزو خواهم کرد
شاید فصل ما هم برسد
و در بهار پروانه وار به هم خیره بمانیم
و دست در دست
آب شویم
حال اگر این شمع تقدیر بگذارد
و
این دنیای حسود
رهایمان کند
با هم عشق را میستاییم و در کنار هم گوش به سکوت میسپاریم
ای غریب الوقوع چه میشود
قریب الوقوع شوی
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
پیری هم عالمی دارد