در غدیرِ خم امامت با علی(ع) آغاز شد.
دربِ دیگر بعدِ پیغمبر(ص) به دنیا باز شد.
واپسین حجِ محمّد(ص) بود ختمِ کارِ او.
خواندنِ پیغامِ آخر ، یادگارِ یارِ او.
دستِ حیدر برد بالا خاتمِ پیغمبران.
گفت صفدر اسوه نیک است و شاهِ(ماهِ) رهبران.
بر شما حکم است از من ای مسلمانان بگوش.
بعدِ من مولا همین حق است ، بینایان به هوش.
باید اینک دست در دستانِ او بیعت کنید.
بعدِ من در پرتوِ این دادگر حرکت کنید.
علمِ من در سینه دارد ، رازها از شرحِ دین.
بی گمان ، هم رحمتِ محض است ، هم فیضِ مبین.
نیست گمراهی نصیبِ مؤمنان در حلقه اش.
نی نباشد ظلم و جور و کاستی بر درگهش.
قلبِ مبعوثِ خدا پُر از غم وُ آشوب بود.
بی گمان در فکرِ حال و طالعِ منصوب بود.
.........................................
در غدیرِ خم پیمبر(ص) آیه ای را خواند و گفت :
دین من بی مرتضی(ع) یکسر شود تحریفِ مُفت.
هر که من مولایِ اویم پس علی(ع) مولایِ اوست.
از چنین در می رسد هر واله بر درگاهِ دوست.
حیدرِ کرّارِ میدان ، شیرِ حق ، دستِ مراد.
او ولی اللهِ دوران است وُ از مردانِ راد.
نورِ خورشیدِ کرامت در دلش همچون منی.
نی نمی دارد کسی فضلش به قدرِ ارزنی.
در ازل تابیده ایزد فیضِ خود را بر علی(ع).
رهروِ راهِ نبوّت ، بعدِ من رهبر علی(ع).
دستِ او بالا برم بر دستِ یزدان می نَهم.
دستتان را با رضا بر شاهِ مردان می دَهم.
هر که آزارش دهد ، زخمی به جانم می کَند
هر کسی شادش کند ، شوری به حالم می زَند.
اسوه اش سازید و از گردش مبدا کم شوید.
رویِ خوانِ رحمتش مستانه سر هر دم روید.
ساحلِ سعدِ سعادت با علی(ع) پیدا شود.
بی گمان هر مؤمنی از عدلِ او شیدا شود.
کشتیِ امن است و سکّانِ رهایی دانشش.
جمله امّت می برد تا کویِ جانان رانشش.