الف و نون ز میان واژگان
خاطره ساز تمام
دوران کودکی کودکانه ام
الف
آمد کی آمد؟
راستی ب را پنهان کردم ز میان واژگان
یادم نرفت آن را
خواستم بماند به یادگار
باران آمد
باران خوش کودکی بر سر
الفبای کتاب فارسی ام
جاری شد تا من
یاد بگیرم الفبای زندگی را
باران آمد
آه به یاد آوردم
نون و الف با چه درهم می شد
که روح کودک کلاس اولی
شاد و خنده
بر لبانش جاری؟!
پدر
من در آن الفبا نام تو را
با نون و الف آمیختم
و افتخار کردم به
وجودت
پدر آمد
پدر نان آورد
وای که چه روزگاری بود
دانستم که
همه ی کودکان به این جملات افتخار می کنند
باران شوق و رحمت
در کتاب فارسی ام
خنده بر لبانم
پدر آمد می دانی که ستون خانه و امید زندگی
آن مرد آمد
پدر نان آورد
صدای معلم که می گفت
مداد را در دست بگیرید
و بنویسید
با دستان کوچکمان
حال باید بر روی
کاغذ ثبت کنیم و یاد بگیریم و تکرار کنیم
با بماند در تاریخ زندگانی
باید بماند در ذهن کوچک ما
تا ابد
الفبای زندگی را
حال به یاد می آوری؟
بسیار زیبا و خاطره انگیز بود
خداوند رحمان پدران در قید حیات را عزت و سلامت بخشد
و درگذشتگان از آنها را ببخشد و بیامرزد
موفق باشید