من اگر بشنوم هر روز صدایت را جان
باز هم دلتنگم
ذوق دیدار تو را جان به دلم هر لحظه به تمنا دارم
تب آغوش تو دائم به تمامم باشد
دل و جان بی وقفه بغل اَمن تورا می طلبد
شوق دست آری دستان تورا
نشود داد ز دست
حضرت دلخوشی بی وقفه
یخکند واژه بدون تو به جان شعرم
گل واژه........
گل بی تا....
گل جان....
تو تمنای تمامم هستی
توشدی شعله به جان و همه ام
وتنور شعرم
شعله هایش زنگاهای شرر بار تو جان
همه دم شعله ور است
حضرت دلنوشم
عشق و دیوانگیم را به تومدیون شده ام
جانجانی و تو جانان منی
عیش جاوید منی
جذبه ی جذابم.........
نفسم بند به هُرم نگهت
تکِ دل ....
شاه نشین جانم
توچه می دانی که
چه نهان در خود توست
به یقینمکه نمی دانی جان
گوهر بودن تو در من دیوانه چه کرد است وچهاخواهد کرد
سمت چشمان تو غوغا که نه جان
محشر عظمایی
به تمامم برپا
زهمان ان نخستین کرده
من تسلیم فقط می گویم
جانجان.........
جانجهان.........
عاشق تو هستم
عشق یعنی که تو باشی و غزل
آنهم از سمت خمارین نگاهای پر از معرکه ات
و من و شوق تماشا در تو
بی سبب نیست که دائم خواهم
از تمامم به تو با جان گویم
حضرت دلخوشی بی وقفه
ناز دل.......
عشق ترین عشق......
ترین شعر جهان........
دوستت می دارم
دوستت می دارم
دوستت می دارم
درود بر شما سروده ای خواندم سرشار از عشق و شور! حس عمیق دلدادگی در تمام ابیات موج میزند و قلب مخاطب را لمس میکند. این ابراز احساسات خالصانه و زبان گرم، نشان از عمق عشق شما دارد. ممنون از این سروده زیبا و دلنشین!
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
(متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
ارسال پیام خصوصی
کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست . استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.