« زهر تام »
ناصح3 اگر به منبـر پيامبر(ص)،با كلام شد
صحبت زِ حق كند ، گدايي حرام شد
صحبت زِ حق نمودن و بر طبق آن عمل
سودش زِ دهر نيست و بر ضد كام4 شد
حرف از خدا بگفتن و ايمان و راستي
گر خالي از دغل5 نَـبُود ، آن حرام شد
تا راه خلق ، با دغل و كشمكش بُوَد
نـتوان به راه معني اين چند كلام شد
فرياد و آه ، دوره ي ما هر كه حق بگفت:
از اوج خلق كينه ، زبانـش لجام6 شد
سر بسته اي بشر ، تو بگو اين كلام حق
دنيا به دور حرف حقيقت ، چو دام شد
ديگر زِ حق كلام مگو ، تا نـجويند
گر جويند مگو و بگو اين تمام شد
دنيا اگر رها نـكني ، زور وحشي است
آن را رها بكن و بـبين آن چه رام شد
دنيا به هر كه قول وفا داد و لذتـي
بنگر رها زِ فسق و فجورش كدام شد
ديدي حسن كه دهر دني،را چه شربت است
شربـت به ما نـمود ، ولي زهر تام7 شد
ناصح تمام كوششـت اَر در كلام شد
گر مستمع8 زِ حق بُوَد ، آن با تو رام شد
صحبت زِحق يكي است وبرنامه اش يكي است
برنامه اش چرا به هـزاران كلام شد
نظم و نظام دين حق و حرف حق ، يكي است
با صد هزار نظم ، كه دين بي نظام شد
ناصح نصيحت تو كجا شد تمام
بر حق اگر نـبود ، چرا بر حرام شد
نطقت حسن ، هميشه به حق بود و دين حق
حيفس در اين زمينه كه نطقت تمام شد
٭٭٭
3- نصيحت كننده 4- مراد - آرزو 5- حيله 6- لگام – دهنه 7- تمام 8- شنونده