باز باران
بازهم یک التهاب
بازهم شعرهای بی حساب
باز بارش
باز خواهش
در میان قطره های یک نیایش
زیر باران
یادم آمد خاطرات خسته تو
تر شدم از بارش باران و شبنم
خیس تر از چشمهای بسته تو
بارش شلاقی باران به یکباره
نوازش کرد یاد و خاطرم را
پیکرم لرزید و سردم شد
بخود تا آمدم من
خیس خیس از عطر باران گشته بودم
از ترانه
پرشدم از شعرهای عاشقانه
همچو باران
از غزل های فراوان
از شراب ناب ایمان
مست گشتم
بیخود از تکرار خود
از بارش افکار خود
از شعف پیدا شدم
گم شدم من در درون دفترم
در صفحه آخر ولی پیدا شدم
با ترانه
بی بهانه
شعرهایم را دوباره یک مرور تازه کردم
باز هم دیدم ترا
در جای جای سطرهای دفترم
هم قافیه با عشق گشتم
همنوا با عطر شبنم
وزن شعرم را به چشمان تو سنجیدم
و در جایی دگر
و در آغاز ابیات حضورم
با ترنم همصدا گشتم
و آذین بستم از مژگان تو
مصراع شعر خسته ام را
تا دو چشمت روشنی بخش تراوش های ذهنم باشد و
من باز هم یادم آمد
زیر باران
قطره های با شکوهش
شست و صیقل داد شعرم را
تا تو را من باز هم مثل همیشه
با خودم نجوا کنم.
ای سرود خیس بارانی تنها
ای شفا بخش عروج عاطفه
پادشاه نقره گون یک بیابان خاطره
باز تو
باز باران
باز هم قطره های اشک غلطان
در حسرت یک چشمه دیدن
تا دیارت پر کشیدن
باز من
باز تو
باز بی تو.
علی صمدی پائیز 90