دوشنبه ۳ دی
|
دفاتر شعر فرامک سلیمانی دشتکی(مازیار)
آخرین اشعار ناب فرامک سلیمانی دشتکی(مازیار)
|
شرمنده ام که نمی شود
تاریخ را رقم بزنم.
ناچارازاین شدم
بیهوده دست به قلم بزنم.
یا این قلم خشکید
یا نم کشید مغز تهی.
باید سری به گردو و کاهو و کلم بزنم.
اینجا چه بوی بدی میدهد راستی
از عطر آن دروغ میشود؟
به لبم بزنم.
در پس هر مرد موفق
یک زن نهفته است.
امشب چه خوب است
سری به زنم بزنم.
تقصیر پای من نیست
گهی تند می رود
گه به شتاب
باید کمی بایستم
سری به سرم بزنم.
نوح هم دوباره جمع کرد
دام و طیور
باید منم
سری به پارو بلم بزنم
بیچارگان همه چشم انتظار بهشت
آیا اجازه هست؟
سری به عدم بزنم
استغفرالله
من شک نکرده ام.
از بهر احتیاط
شاید شود میان بهشت
گاهی قدم بزنم
گر حوریه زیبا رخی
چشمش مرا گرفت
مشکل نمیبینی
که با او تا زمین قدم بزنم
شاید نشانه ای شود بر مردم زمین
تاحرف از بهشت و عدالت و کرم بزنم
آوای دل نواز اذان است
وقت نماز
لطفا ببخش!
باید سری به سیم و زرم بزنم
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.