دوشنبه ۳ دی
|
دفاتر شعر فرامک سلیمانی دشتکی(مازیار)
آخرین اشعار ناب فرامک سلیمانی دشتکی(مازیار)
|
استخاره کرده ام خوب آمد اما ،خوب ، راهم، طی نشد
با خودم گفتم که شاید قسمت اینست، میشود،تاکی نشد
بر در میخانه ها هر جا که رفتم بسته بود
جامها بر کوی و برزن پرشد اما جام من پر "می" نشد
این زمین خشک و بی حاصل به امید نجات
این زمستان برف آمد، یا نیامد؟هیچکس" پاپی" نشد
نذر کردم هر چه دارم می دهم تا حل شود
هر چه رفتم مشهد و شیراز و قم، تا "ری" نشد
خواستم یک نی بسازم غم سرایم من در آن
در نیستان هر چه گشتم هیچ یک چون "نی" نشد
اسب را زین کردم و پا در رکابش تا روم از این دیار
هر چه هی کردم به اسبم، "هی" نشد
خواستم گویم خدا ، ای دوست، ای نور امید
بر گلویم مهر "باطل گشت" خورد و" ای" نشد
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.