« درِ رحمت »
برای کُشت4 و نابودی ،بیارم غیرت5 زر را
برای زحمت نیکان ، نمایم خدمت خر را
به پاس زحمت نیکان ، بدارم باز هـر در را
برای آنکه بـتوانم ، جلوگیری کنم خر را
بیاید موقع خرمن ، درخت از آورد بـر را
بهار باز گردد ، نـباشد بهره ای خر را
بیا ای مرد روشن دل ، به بالاتـر بـبر سر را
که دایم زیر بار آرند ،چه حیوان و چه هر خر را
خوراک روح تو پندس ، به پند من بنه سر را
علوفه در سر اوخور1 خوراکش می دهن خر را
درخت میوه می دارد ، مُقدم میوه ی تـر را
هزاران شاخ و برگ آن، ندارد قدر یک بـر2 را
گشودم من درِ رحمت ،شکستن ابلهان در را
به هم پیچاندن آن امرم و قانون پیامبر(ص) را
علی را من ولی خواندم،نخواندن صحبت من را
بهم بشکستن آن امرم،شکستن از علی(ع) سر را
نباشد با چنین مردم ،دیگر یک صحبتی من را
شکستن اینچنین مردم ، زِ اول صحبت من را
به هردرشان امیدی هست،رَوَن جوین همان در را
بر آنها در بـبستم من، دیگر نگشایم آن در را
نه این صحبت برآنها شد،بگوئید بنده ي من را
به من حاجت اگر دارن،بجوین صحبت من را
دیار من فراخ3 آمد ، نمی جویند خود من را
بسا پیغمبران بودن ، بگفتن صحبت من را
تو گر غمخوار خود باشی، شنو اینگونه پندم را
نـبینی قدرت دستم ، نظام و طرز کارم را
مرا حجت نمی باید ، دیگر با تو قرارم را
زِ من حجت تمام آمد ، ببین لیل و نهارم4 را
من از تو بی نیاز هستم ، بدادم بر تو پندم را
تو را با من سر وکارس ، تو داری انتظارم را
مگر كافي نمي داني ، همه آيات و برهان را
ديگر برهان چه مي خواهي،نمي بيني كتابم را
اگر روشن دلي باشـي ، بـبيني امر قرآن را
كتابـم را مگر كوري و آن آيات امرم را
تو را گوشي بدادم من ،كه ياد آري نكاتم را
به ياد آري نكات من ، بدانـي رمز كارم را
شهيدان وصفشان گفتم، بخوان آيات قرآن را
شهيدان زنده مي باشند،دهند بر راه من سر را
حسن را يك قلم دادم ،يكي بنوشت هزارم را
نهانـهايم نمي داند ، نوشت آن آشكارم را
٭٭٭
4- کشتن 5- رشك- حسد- نگهداري عزت و شرف
1- آبخور- جای خوراک دام 2- ميوه- ثمره 3-گسترده- باز 4- شب و روز
بســــــــــیار زیبــــــــــــا