از این سیگار مجلسی ها لطفا !
. از همین ها که متفکران و سیاستمداران و نویسنده های از آب گذشته بر لب میگذارند و یه سه چار پنج شیش هف هشت دقیقه ای خیره یکجا نگاه میکنند.
.
آخر غمم سنگین شده. نَه که پاییز آمده،او هم محل به پیام هایم نمیگذارد.. میخواهم کمی متفکرانه تر و سیاستمدارانه تر فکر کنم شاید یکهو چیز قلمبه ای از مخچه ام پرید بیرون.
شدم نویسنده ای پرتمترراق(منظورش پرطمطراق است) نوشته هایم دست به دست چرخید و رسید دست دوست خبرچینش عذرا.. او هم دید و از خر شیطان پایین آمد،جواب سلامم را داد.
نه که فکر کنی دختر وزیر است و تحصیلکرده و وکیل و چنین و چنان هااا..نه !
اختر است. دخترِ اصغر قصاب سر کوچه.
همان که هنوز به دم سبیلهایش مینازد و سرش موهای فِرفِرَکی دارد.
اختر هم موهایش فِرفِرَکی ست اما این کجا و آن کجا !! ❤️
.
میخواهم با این سیگار گنده کن ها وقتی نویسنده ی با ابهتی شدم بروم عروسیش با ابراهیم کوچولو ،که قد و قواره اش دو برابر و نصفیه من است ،
#بد ترکیبِبَغـــبَغو !#، تبریک بگویم ،سیگار تعارف کنم و هدیه ی عروسیش را دو سه تا از کتاب های هزار و خورده ای صفحه ایه خودم ،پیشکش کنم.
آن وقت دلش بسوزد، کله اش داغ کند و عروسیش بشود زهر مارش.
تا دیگر به من نگوید شکم گنده ی بی عارِ بیکارِ کچل !! فقط خدا کند تا چند روز دیگر که من این کارها را کنم اختر هنوز مجرد مانده باشد !
دوستم دارد،میماند،میدانم.
.
#سوسن_نوشت