« طريق مستقيم »
طريق مستقيم ، هُشيار تـر بي
چرا اين مرد تنبل ، پُـر هنر بي
به هر مستي ، نـبايد ناروا گفت
نه هر مستي ، طريقش با شرر بي
طريق عقل و دانش ،با ظفرهاست
مرا در حال مستي ،صد ظفر بي
غلام همّـت رنـدان1 مستـم
كه مستيـشان، زِ عقلم نيكتر بي2
از اين مستي ، اگر بهتر شد عقلم
چرا عقلـم به دنيـا ، دربدر بي
من اين رأيم به كارعقل گيج است
دريغـا3 رأي عقلـم ، گيج تر بي
در اين دنيا ،كه كار عقل نَـبْود4
كه دنيا چون چراگاهي زِ خر بي
خداوندا ،من اقبالم چه رنگ است
چرا اقبال من پُر شور و شر بي
به دنيا تا كه چشمم باز كردم
مداماً چشم من از اشك تر بي
به هر كاري در اين دنيا بكوشم
همان سودش براي من ضرر بي
به هر كس مهربانـي هـا نـمودم
به جاي مهر ورزي، كينه ور بي
هر آن كاري فزون كردم به دنيا
فزونتـر از برايـم ، درد سـر بي
مـرام گردش دنيـا همين بود
كه رزقم دايم از خون جگر بي
مـرا دهـر دني ، آسوده نگذاشت
كه از اين دهر، آسايش بدر بي
هر آن فردي كه آگه شد زِ دنيا
به دنيا كي زِ من ، آسوده تر بي
در عقبي گر زِ مستي سر در آرَم
براي مرغ روحـم ، بال و پر بي
ضرر بر كس نـدارد مستـي من
طريق ديـو نادان ، پُـر ضـرر بي
به دنيا با چه نيّـت عشق ورزم
كه اين دنيا ،به كارم حيله گر بي
قلندر5 كي طريق عشق دارد
كه از عشق مجازي ، بر حذر بي
اگر دنيا به من كاري نمي داشت
به كارم حُسن نيكوي ديگر بي
برادر منـزل دنيـا ، هميـن است
رباطي6 باشد و دايم دو در بي
بني آدم ، همه هستند مسافـر
يقيناً در هميـن راه سفـر بي
هر آنكس را در اين دنيا بـبيني
به راه كار عقبي ، غوطه ور بي
برادر كار عقبي ، بي ثمر نيست
وليكن كار دنيـا ، بي ثمـر بي
من اين طرحي كه بنوشتم زِ دنيا
به دانايان زِ معنـا ،معتبـر بي
هر آنكس طرح نيكم، امتحان كرد
به كامش خوشتر از شهد شكر بي
طريق كار دنيا ، دست ماهاست
ولي عقبي ، به دست دادگر بي
برادر وقت طاعت ، در بـرِ حق
زِ وقت اول شب تا سحر بي
حسن طرحي چو بابا طاهر آورد
زِ بابا طاهر ، از من خوبتـر بي
٭٭٭
1- زيرك- حيله باز 2- باشد – بود 3- حيف- افسوس 4- نباشد 5- سالك راه خدا 6 – كاروانسرا
حکیمانه و زیبا بود