« كوه گناه »
اي بشر بي هنـر و پُـر گناه
خالق خود ، را تو نداري گواه
در بـرِ خلاق جهان آفرين
شرم نـداري ، بـنمايي گناه
مالك مُلك است و سميع و بصير4
حاضرمان مي كُنه5 در دادگاه
اي بشرا ، دور زمين كن نگاه
ملك زمين،كي بُده6 بي نظم شاه
سفره ي انعام خدا ، كن نظر
رزق دهد بر همه درويش و شاه
در همه اطراف جهان را بـبين
غير ولايش7 نَـبُوَد تكيه گاه
قدرت دنيا ،همه در دست اوست
در كفِ دستش،همه درويش و شاه
مشعل8 افروخته ي آن بـبين
انجم و خورشيد بـبين تا به ماه
گر نَـبُد اين انجم و خورشيد وماه
روز و شب ما ، همه بودي سياه
حكمت خلاق خودت را بـبين
پرورشَـت مي دهد آن از گياه
خالق ما را ابداً ، سهم نيست
سهم ثوابي و عذاب ، از گناه
دامن آن گَرد نـگيرد ابد
گر همه مخلوق نمايند گناه
اين همه فرياد و فغان، بهر ماست
تا من و تو ، توبه كنيم از گناه
جان من آن فرق صواب و گناه
يك چو سفيدي بُوَد و يك سياه
فاعل مختار1 ، كند اختيار
اين دو عدد را ، زِ ميانه به راه
ليك بشر پيش خودت، فكر كن
تا نكني پيش خودت ، اشتباه
چون ديگران ، راه بر آن رفته اند
زين سببـش اين شده امروز راه
هركه از اين هر دو ره آگاه شد
گفت : كه پرهيز كنيد از گناه
هركه سفر كرد و برفت اين دو راه
گفت : ميائيـد به راه گناه
حرف گدا و شه و تُخار2 نيست
حرف بد و نيك و صواب و گناه
وقت چو داري تو در اين بزمگاه3
نامه ي اعمال خودت، كن نگاه
تا به صف حشر4، در آن دادگاه
پيش خدايـت ، نـشوي رو سياه
خود تو حسن،گر به حقيقت رَوي
كوه گناه تو ، بـبخشن به كاه
٭٭٭
4- شنوا و بينا 5- مي كند 6- بوده 7- محبت 8- روشنايي بخش
- صاحب اختيار2- مبارز لشكر كيخسرو3- مجلس عيش4 - قیامت
آموزنده و زیبا بود