خواب زمستانی

تردید دارم به باد های فتنه گر پاییزی 
به اینکه شاید دیگر بهاری نباشد 
که یکسره بگردم در کوچه های تو در تو 
ولی پشت هیچ پنجره ایی 
دیگر چهره ی ِ یاری نباشد
.
تردید دارم به عزم نستوه درختان 
که در یخ زدگی این روزها
خواب آفتاب می بینند
بدون ترس از اینکه شاید
دیگر تابستان و سایه ساری نباشد
.
برف وهم انگیز  آرام می ریزد  باشکوه و سپید 
مثل خرسهای قطبی
آکنده ام از دردناکترین تردید
اگر خواب زمستانی ام را بیداری نباشد
.
هر شب در دخمه های گور مانند دفن می شویم
لای توَهم های موازی جهان 
هر چه بود و هست از پوچی فراتر نیست
گمانم آفتابِ فردا هم بیشتر از پنداری نباشد
. 
پناهگاهی جز مرگ نیست از شر انسان های دون
در این قربانگاه دوزخی تاریخ
کجا راه گریزی هست؟
تا ابلهان را با منِ عریانِ عاصی کاری نباشد
.
همپالگی با گوسفندان در قاموس من نیست
ترجیح من  چوپان دروغگوییست
که گرگ را از یاد نبرده 
هرگز مباد گله را گرگی در انتظاری نباشد
.
در آفت زدگی سهمگین این روزها 
در هجوم نشخوارکنانِ این مرتع شوم 
دانه یِ گندم از رویش گریزان است 
مبادا بروید ولی آنجا کشتزاری نباشد
. 
#کوروش_فلاح_نژاد #زمستان۲۰۱۹
 #خواب_زمستانی