شبی سرد و سیاه و سخت تنها
سری در سایه ها بی سر پناه است
بدستش ناله های تلخ زنجیر
به پیش سنگها افتادیش پا
چه تنگ است کوچه ی اقبال کورش
بلاش از آسمان بر سر ببارد
گریزی از شب آوارگان نیست
نبگشاید خدا هم در به رویی
به دنیایش کشیده سخت دیوار
نگا هش غم زده ،دلمرده ،بیمار
و زخمی کرده سر در سینه اش باز
که داغ کهنه اش مرهم ندارد
الا ای مردمان شهر خاموش
منم آواره ی شب
این منم ،های
منم من وصله ی ناجورتان آی
منم بیزار از افسانه هاتان
بزرگان ، اسوه ها و عارفاتان
فقیهان ، خادمان ، خدمت گزاران
نماز صبح و ظهر شب گزاران
منم سهراب منم کاو ه منم گیو
منم همپای تاریکی تباهی
منم عاصی شده دلخسته از دیو
منم فریاد خاموشی سیاهی
منم پور گزر کرده ز آتش
منم آن تیر در دستان آرش
منم خفته در آن کابوس شبگیر
منم من کشته در غربت سیاوش
منم خاشاک منم خس ، آی منم ننگ
منم میراث روز جبهه و جنگ
گلوله ،اسلحه سرب است و باتوم
همیشه همره من تنگ در تنگ
به رسم لاله های سرخ اما
شهیدان ، سربداران و دلیران
نمیرد بر لبم هرگز سرودم
که باشی جاودان ، پاینده ایران