« صدق و يقين »
هر آنکه بر من دل خسته ، در کمین باشد
من این خودم به خدا بسپرم، امین باشد
مرا به لطف خدا ، آرزو همین باشد
چو آرزوی سلیمان ،که بر نگین2 باشد
گر از خدا مددی جویم چنین باشد
کلید ملک جهانم در آستین باشد
هر آنکه دل به خدا بست ،خود امین باشد
چو قدرتس زِ سلیمان ، که از نگین باشد
شبانه وادی ایمن ، که از یقین باشد
ز لطف حق، ید بیضا3 در آستین باشد
هزار مرتبه گفتم: که دل یقین باشد
نفوذ حق ، همه سرتا سر زمین باشد
کمین مَـکُن به کسی کآن زِ اهل حق باشد
چو بَد کنی،به تو حق است، درکمین باشد
چو بد کنی و به نیکیت آرزو باشد
کجاس ابله تر از تو ، که دومین باشد
اگر به خلق خدا، بد کنی و خوشَت باشد
همین بد است که کبریت آتشت باشد
خدا که بر همه مخلوق دیده بان باشد
کجا که فعل تو از دید آن نهان باشد
هر آنکه صدق و یقین در عقیده اش باشد
چو تخم معنویس در زمین می پاشد
حسن به صدق ويقين رهرو و خوشَت باشد
چنان که صدق و یقین، رسم اهل حق باشد
٭٭٭
1- امانت دار- وكيل 2- مهر و خاتم پيامبري 3- دست درخشان
ناصح و زیباست