يکشنبه ۲ دی
دریا شعری از محمد شفاعت
از دفتر شعرناب نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۲۸ آبان ۱۳۹۷ ۱۳:۲۰ شماره ثبت ۶۹۰۷۱
بازدید : ۴۲۶ | نظرات : ۱۶
|
آخرین اشعار ناب محمد شفاعت
|
قایقی بر آب انداختم قایقی تو خالی و کهنه،
مقصدش آخر به خُشکی ها نمیمونه...
میروم با هراس و ترس بر دِل دریای طوفانی،
این امواج مهلکوار از من که چیزی نمیدونه...
خاطراتم پشت ساحل،عقد قایق به دریاها وصل...
آدم ها انگار تکراری نمیدانند در سَرم چه چیزی هست.
میروم تا هر کجا که دریا هست،
این رو میدانم دل به زشتی ها نخواهم بست...
رفتنم عادت بر دل شن ها و ساحل شد،
همدم روزهای تکراری آن نهنگ قاتل شد،
یک شب در دل دریا خوابیدم
آخرش اینگونه باطل شد...
همه خوب فهمیدن آخرش دیوانه عاقل شد..
|
نقدها و نظرات
|
سپاسگزام عمو جان هرچه داریم از شماست🙏🌹 | |
|
درود جناب شیاسی سپاسگزارم🙏🌹 | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
زيبا بود
قافيه و عروض؟؟