در این دنیا که هر لحظه یکی بار سفربندد
یکی چشمش ز غم خیسو یکی بی پرده میخندد
یکی مدهوش دنیا و یکی از آن گریزان است
یکی آزاد در دنیا یکی در بند و زندان است
یکی حمد خدا گوید ز شب تا صبح عالم تاب
یکی با یاد دنیا رفته است بی یاد او درخواب
یکی آید به گورستان به یاد لحظه آخر
یکی انگار مردن را نکرده هیچگه باور
یکی بی فکر فردایش ز هر واجب گریزان است
یکی با خوی شیطانی وجودش شکل انسان است
یکی دنیا شده یارش جدا از آن نمی ماند
خیالش هست تا آخر در این دهر زنده می ماند
یکی خود را رها کرده ز دام زیور دنیا
به دل یاد خدادارد به فکر آخر وفردا
یکی پیمانه در دست وشراب همواره می نوشد
یکی غافل ز فردایش لباس هر گونه می پوشد
یکی در غیبت دیگر هر آنچه خواست می گوید
یکی از بهر بدنامی ز مردم عیب می جوید
یکی همسان خود در جمع مردم سخره میگیرد
یکی چشم از نگاه بد به نامحرم نمی گیرد
یکی از بهر سیم وزر شهادت میدهد ناحق
یکی شیطان به دل دارد ولی گوید به لب یا حق
یکی نیکی کند اما میان خلق و در انظار
یکی مخفی کند کاری وگوید با همه بسیار
یکی فتنه کند غافل که از قتلی فرا کرده
یکی قتلی کند غافل که یک عالم فنا کرده
یکی دائم زناکار است به خود بالیده می گوید
خدا را شکر زناکار است ولی غیبت نمی گوید
یکی با والدین خود کند چون برده ها رفتار
به اعمال بدش دائم نماید آن دو را آزار
یکی همسایه از دستش دمی راحت نمی ماند
یکی حتی نمازش را به ظاهر هم نمیخواند
یکی تا روزه میگویی به حرفت زود میخندد
فقیر از خانه میراند به رویش درب می بندد
یکی عشقش لواط هست وکند با بچه ها بازی
زند دستش به هر کاریکه تا شاید شوند راضی
یکی دزدی کند هر شب ،،بماند کل شب بیدار
بگوید یاعلی زان پس رود بالا ز هر دیوار
یکی انبار میسازد که تا سود کلان گیرد
کند انبار پولش را که تا شاید جهان گیرد
یکی دیگر به دادار وپیامبر کذب میبندد
به قلب تارشان ابلیس درگه رانده میخندد
یکی منکر شود کلا خدا ونظم دنیا را
یکی سجده کند دائم شیاطین وخداها را
یکی قطع رحم کرده وخویشان از نظر برده
به قلبش یادخویشان عزیزانش به کل مرده
یکی پول میدهد سودی نزولش میکند انبار
زاین کارش خدا وخلق ز دستش گشته اند بیزار
یکی خرجش ز بیت المال ذخیره میکند پولش
ندارد از خدا شرمی بود این کار معمولش
یکی پول یتیمی را به ناحق مال خود سازد
بود غافل که آتش را به کام خویش اندازد
یکی هم بد گمان باشد به زن ،خویشان،به اولادش
چنین کس را نمیسازد خدا از بند آزادش
یکی هم ناسزا گوید، زبانی بی حیا دارد
به قلب دیگران بذرتنفر،کینه میکارد
یکی صبح را به شب دوزد به عیاشی و ولگردی
به حق دوستان کارش بود پستی و نامردی
یکی خمسی ز اموالش جدا هرگز نمیسازد
زکات مال خودهرگز نداده و نپردازد
خلاصه معصیت کاران زیاد هستند وبسیارند
به حرفهای من وتو از گناه دست بر نمی دارند
نکوکاران شمار آیند به انگشتان دستانم
کنار معصیت کاران در این دنیا به زندانم
الهی که بیامرزد خدا اموات واحیا را
کند روشن به نور روی مهدی کل دنیا را
خدایا محشرت امد ،تو رحمی بهر امت کن
بحق مهدی زهرا تو ما را اهل جنت کن