ای یار، مرا دریاب که خسته ام از برهوت دل.
به عشق وصلت در پشت بام دلم به ستاره ای خیره میشوم که چشمان تو نیز در دوردست ها به آن است.
قدم به دشت خالی سینه ام بگذار و بذر زندگی ، که هوای عشقت به آن افکنده را با خورشید چشمانت بارور کن و با شبنم نگاهت این زمین چاک چاک دلم را به چشمه نور تبدیل کن.
دل من محتاج قدم های توست که سلطانش شوی و کلبه بی کسی ام را، قصر خسروانیت سازی.
ای یار من نغمه سرایی کن که آوای تو در دل من همانند صدای سحر است که خبر به سرآمدن شب را در دلم طنین انداز میکند.
لمس دستان تو ، حس چون پیچکیست ، که سبزی وخرمی را به قلبم دعوت میکند.
عطر موهای تو رایحه زندگیست که با نسیم عشق به دل من میوزد و رنگ حیات به تابلوی نقاشی زندگی ام میبخشد.
ای جان جانانم، آرزو به آغوشت دارم که من از آن توام و تو از آن منی.
آغوش بگشا که خدا عشق پاک مارا به هم گره میزند و بزم ما رابا وصال ما ، به دل هایمان هدیه میدهد.
آمین یا رب العالمین...