سه شنبه ۴ دی
داستان شعری از ایمان زلکی
از دفتر شعرناب نوع شعر آزاد
ارسال شده در تاریخ جمعه ۲ شهريور ۱۳۹۷ ۱۵:۰۱ شماره ثبت ۶۷۲۱۵
بازدید : ۳۱۲ | نظرات : ۳
|
آخرین اشعار ناب ایمان زلکی
|
دست در خانه کس گر بکنی
دستی از غیب زند بر دستت
روزی دزدی بیخبر عزم خانه ای کرد که مال بسیار داشت و به اندرون لعبتی گران مایه. لعبتی شاهی که لشگری از پاسبانان شب زنده دار به روز هشیار مراقبتش میکردند در خفا...دزد غافل که از برای مال رفته بود چشمش به ان لعبت افتاد ...سایه خود چو بر سر لعبت دید چشمش کور گشته سایه لشگریان ندید که در بالای سر به انتظار دزد و پاسبانی لعبت شاه.. شاه را چون سفارش به ان لعبت زیاد کرده بود پاسبانان قبل از دست درازی ان بیچاره را دستگیر کردند و نزد شاه بردند ...شاه علت را جویا شد که تو را چگونه جرات یست که بر لعبت شاهی نظر افکندی ...بیچاره جواب داد که لعبتت نظر گرفت و من غافل از نظرت..سایه لشگریان چنان بلند بود که از دیده پنهان...بهر قوت غالب ناچار به دزدی شدم ..از همه رانده و در راه مانده...تو بگو دری که باز است و دزدی به انتظار چگونه میتوان صرف نظر کرد...شاه فرمان داد که چون صادقی هر چند سارق از حکم شرع معذورت دارم .. برگرد و زین پس به مال دیگری نظر مکن ..مال شاهی را شاه است به نظر و به سخاوت بخشد گناه تو را دیگری چنین نکند..
فرزند حلال زاده باشد
انرا که گرفت پند و گفتار
انرا که نظر به غیر افکند
میدان ز هوس بود گرفتار
" ایمان زلکی"
|
نقدها و نظرات
|
درود جناب استکی 🌸🌸 بنده بتازگی با این سایت اشنا شدم و از قسمتهای مختلف سایت جهت درج بهتر مطالب نا اگاه. سپاس از بذل توجه و پیشنهاد حضرتعالی | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بسیار جالب بود
کاش در قسمت مطالب ارایه می شد
موفق باشید