من هنوز از جبهه ها دارم سخن
کهنه گردیده اگــــر چـــه راه من
تا ابد عشق ام لباس خاکی است
حال و احوالم به قولـم حاکی است
پس چه شد آن معنویت بین ما
کن به عکسهای قدیمی یک نـگاه
آفت پیروزی است کبر و غرور
اینچنین گشتی ز اهـدافــت تو دور
آفـت دیــگر تــــرا نســیان بــود
حاصل نسیان همــی عصـــیان بود
خاطرت کن زنده از یاد شــهـــید
باکـری حـــال تـــرا داده نـــویــــد
این زمانه ریشه ها بردی به خاک
بهر جبهه سینه میکردی تو چاک
حاصل عمرت چه شـــد در زندگـی
گشـته ایـنک مایه ی شـرمندگی
وای اگـر بـدری شویم ما امتحان
حاصل این امـتحان باشـد عــیان
ما نبردیم تـوشـه ای از این سـفر
امتـــیاز جـبهه را دادیم هـــدر
آن زمان در جبهه بودی بر تشک
زین سبب دارم بر احوال تو شک
با ریاء و حقــه و خـوف و رجــا
بهر کسب درصـدی در هـر کجا
با همین درصد گرفــتی مبـلمان
گرچه دیدیـم مـا بسی بی خانـمان
گشته ای با خرج ملت جت سوار
بهر ملت ، این هنر آید به کار ؟
بوالعجب ششماهه تو دکتر شدی
هــرکجا منصب گرفتـی پـر شدی
کو رجائی دستـفروش شـهر مـا
زادهً عــبدالصمد گفــت بــهر مــا
هر زمان دیدید که نسیان و غرور
کرده من را ازشما یک لحظه دور
یادم آرید من چه بودم یک زمان
قدرت شیطان بــرادر کم مــدان
حب دنــیا و تجـــمـل بـــا حســد
وسوسه باشـد و کم کم می رسـد
در دلت طاغوت کم کم زنده شد
کاخ فرعون بـــا زمان آماده شد
از ستمـــــها میشود (طوفان) بپا
خدمتی کردی اگر باشد ربا؟