بخوان با من تمام مصرع دیوان عشقت را بخوان با من
بخوان تا بشنوم غوغای بی تابی بغض غصه ها را من
بخوان تا حس کنم هستی و هستم در تب شب زنده داری ها
بخوان از اولین مصرع که هر شب خوانده ای این قطعه را تا من
بخوان اما نمی دانم دلی از غصه ها آکنده یعنی چه
نمی دانم هجوم تیز و بی رحم شب بُرّنده یعنی چه
نمی دانم چگونه در تبِ شب زنده داری اشک باید شد
نمی دانم رموز سجده را باید بگویی بنده یعنی چه
از آن افسون بی پایان رو در رو فقط یک خاطره مانده
غبار سایه ی نقش ظریف چهره ی یک ساحره مانده
بیفشان گرد جادوی همیشه در حضور عشق بودن را
اگر در پای عهدم جلوه ای از آن عروس باکره مانده
*****
اساتید بزرگوار، دوستان عزیز و همراهان یکرنگم در شعر ناب
اگر ارزش و قدر نقد داشته باشم منتظر لطف شما عزیزان هستم در قالب نقدی که زحمت می کشید و مرقوم می فرمایید.
خوشحال خواهم شد و دستبوس همگی هستم برای لطف و همراهیتان.
ارادتمند - وحید سلیمی بنی