تا که من مست نفس می کشم
درد سبو بهر هوس می کشم
بهر هوس چیدن میوه حلال
باده ی انگور ملث می کشم
از چه ای غمگین تو بیا می بریز
مست نه ایم ، جام پیاپی بریز
مست که شوی راه شود سنگ لاخ
راه نرو ، عشوه و لی لی بریز
مست شدم نزد من آمد یار
زود پسر جام زمرد بیار
شیشه ی گیلاس چو او را کم است
خیز تو دل آمده مه در کنار
برده پیام دل ما قاصدک
می چشد او از می ما کم کمک
پنجره بگشا هوا را ببین
اشک خدا هم می چکد نم نمک
مه به کنار و می انگور دست
بخت امروز ز عالم سر است
خنده ز دل میکنم انگار من
یاد برم آن که دلم را شکست
می که چنین روز مرا یار گشت
مست شد و همدم و غمخوار گشت
وه دل من می ز کجا مست شد ؟
مست ز بوی موی دلدار گشت
بوسه زدم بر رخ دلدار بس
بی تو نیاید نفسم یک نفس
ای تو گل لاله ی پرخون من
روییده ای نیک تو بی خار و خس
مستی من بس به درازا کشید
روح خدایی به تنم می دمید
مه به کنار و من و می هر دو مست
جام شکست وقت به هوشی رسید
یار کجا ؟ فاصله تا آفتاب
مشتری ام من ندیده ماهتاب
ماهی تنگ ازلی بوده ام
هیچ ندارم خبر از روی آب
بوسه کجا بر رخ معشوق خورد ؟
جام می آن بوسه ها از من برد
جام می افتاد و شکست و بریخت
مستی من همچو دلم زود مرد