چهارشنبه ۲۸ آذر
|
آخرین اشعار ناب صبا مریدی چگنی
|
درست در ابتدای دوستت دارم ایستاده ام
شب میپوشم
و هرچه خواب را
بر چشم های منتظرم سنجاق میکنم
فرار از تو ممکن نیست
غواص لازم است
تا چشم هام را
از عمق سیلاب های موسمی تنهایی بیرون بیاورند
خدا!!!!!!!!!
لطفا مرا از ابتدا بنویس
از اول اول آفرینش
میخواهم آغوشی باشم باز
برای هرچه از او خاطره ای
برای هرکه از او نشانی
برای هر بادی که بویش را
برای هر زبانی که نامش را
□امروز
که زنبیل را برای گردش به بازار برده بودم
مردی را دیدم
که نبضم را در دستهایش گرفته بود
و حواسم را
به خاطرات تو گره میزد
آه
چقدر شبیه تو مردانه میخندید
□چیزی نمانده تا ریزش بهمنی ام
از ارتفاع کوهی که غرورم را بر شانه هاش....
در مسیر فرودی که ترسم را در لرزشهاش.....
در تکرار احساسی که عشقم را در دستهاش....
تکرار
تکرار
تکرار
من خسته ام
و دارم به سقوطی فکر میکنم
که مرا
در آغوش تو دفن خواهد کرد
صبا مریدی چگنی*آصفه*
|
نقدها و نظرات
|
سلام و عرض ادب
سپاسگزارم از شما عزیز
| |
|
سلام و عرض ادب
سپاسگزارم از شما عزیز
| |
|
سلام و درود
متشکرم از بذل محبت شما
برقرار باشید | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
پر احساس و زیبا بود