راه را بستن ؛ بر حسین و یاران
محرم شد و چشمها ؛ اشکباران
عباس عموجان ؛ کجایی ؛ کجایی
علقمه را بستند و لبها خشک ؛ زبی آبی
لبهای اصغر ؛خشک وعطشان ؛ زِ بی تابی
عباس عموجان ؛ کجایی ؛ کجایی
رُباب ؛ از غمِ اصغر ؛جگرخون و نالان
حر ؛ از خواب غفلت ؛ بیدار و از یاران
عباس عموجان ؛ کجایی ؛ کجایی
درخیمه ها ؛ همه ؛ تشنه و حیران
زینب ؛ مرهم دل و خود ؛ نگران
عباس عموجان ؛ کجایی ؛ کجایی
داغِ شهیدان و عزیزان حسین
آتش زد ؛ بر دل و بر جانِ حسین
عباس عموجان ؛ کجایی ؛ کجایی
عباس ؛ با مشک آب بود وخود ؛ تشنهٔ آب
برعلقمه ماند ؛ در حسرتِ جرعهٔ آب
عباس عموجان ؛ کجایی ؛ کجایی
تیرها و نیزه ها ؛ همه به سوی او
می آمد ؛ می خورد ؛ بر سر و روی او
عباس علمدار ؛ کجایی ؛ کجایی
حسین تنها و یک تنه ؛ درمیدان نبرد
زخمی و خونین ؛ درمیانِ خاک وگَرد
عباس علمدار ؛ کجایی ؛ کجایی
زینب ؛ بر سر زنان ؛ در میان کشته ها
می جست ؛ حسینش ؛ دربینِ نیزه ها
عباس علمدار ؛ کجایی ؛ کجایی
ناگاه بدید ؛ برادر ؛ در گودال
وای بر زینب و آن شورِحال
عباس علمدار ؛ کجایی ؛کجایی
باغبان ؛ اشک بریز و ندبه کن
برحسین و اهل بیتش ؛ ناله کن
عباس علمدار ؛ کجایی ؛ کجایی
تاریخ شعر 96/6/30