سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 31 فروردين 1403
    11 شوال 1445
      Friday 19 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        جمعه ۳۱ فروردين

        ط

        شعری از

        علی سالاروند

        از دفتر و دِلم خون رنگ است... نوع شعر آزاد

        ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۱ اسفند ۱۳۹۶ ۱۵:۴۴ شماره ثبت ۶۳۱۷۱
          بازدید : ۷۶۴   |    نظرات : ۳

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر علی سالاروند
        آخرین اشعار ناب علی سالاروند

        #طُ
        اپیزود اول
        در جمع از فلسفه گفتم و تو سرفه کردی 
        از مذهب از رئالیسم، سوسیالیسم و از... و تو هی سرفه کردی 
        بعد غزلی خواندم به یک بیتش که رسیدم، سرفه ات بند آمد
        نگاهت کردم‌، نگاهت را دزدیدی
        دوباره می خوانم: "گر میل دلت به جانب ماست بگو" 
        نگاهت کردم و دوباره نگاهت را دزدیدی
        ادامه دادم: "گر هست بگو، نیست بگو، راست بگو" 
        نگاهت کردم، چشم هایت گِرد شده بودند
        من جانب، جمع جانب، بحث ها، فلسفه ها همه جانب
        من مِیلَمو، تمامم جانب شماست... 
        چه زمزمه ی ناخودآگاهی میان حنجره هایمان هست... 
        هست... 
        هست... 
        #اپیزود_دوم
        داشتی از فلسفه می گفتی که محوت شده بودم 
        آنقدر که آب در گلویم شکست
        نفهمیدم چه شد... 
        حَظ می کردم از صحبت کردنت، از لحن صدایت
        هی گفتی، از فلسفه، از رئالیسم، از... 
        بعد که رسيدی به ادبیات بیتی را شروع کردی 
        خواندی... 
        نمی دانم چرا تمام وجودم گٌر گرفت
        سٌرفه ام چرا، امّا دوست داشتنت نه، بند نمی آمد که نمی آمد
        نگاهم کردی تحمل حجم این همه لذّت را در چشمانت نداشتم
        دوباره مصرع را تکرار کردی، چشمهایم را دزدیدم که رسوا نشود این دل‌ِ رسوا
        امّا بیت را که کامل خواندی دیگر من، من نبود
        بی اختیار لب هایم آهسته باز و بسته می شدند: 
        هست... 
           هست... 
              
        #علی_سالاروند
        ۰
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        ابوالحسن انصاری (الف رها)
        چهارشنبه ۲ اسفند ۱۳۹۶ ۱۴:۳۱
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        علی سالاروند
        علی سالاروند
        جمعه ۴ اسفند ۱۳۹۶ ۲۰:۱۲
        ممنونم
        ارسال پاسخ
        صحبت  پارکی ( صُبی )
        دوشنبه ۱۳ فروردين ۱۳۹۷ ۱۰:۵۵

        شاعر گرانمهر
        جناب سالار وند عزیز
        با سپاس از خلق این اثر شگرف و متفاوت
        بهرمند شدم
        سلام
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0