چهارشنبه ۲۸ آذر
ميلاد درد شعری از ائلمان چمن قارا
از دفتر شاید شعر نوع شعر نیمائی
ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۹ بهمن ۱۳۹۶ ۱۲:۳۲ شماره ثبت ۶۲۵۶۹
بازدید : ۴۸۷ | نظرات : ۰
|
دفاتر شعر ائلمان چمن قارا
آخرین اشعار ناب ائلمان چمن قارا
|
زمستان بود
آنروز
زمستانى سياه و سخت
يادم هست
هوا سرد بود
بشدت سرد..
سرما را
من از تقدير بيرحمى
كه چون بختك
در آن سرد زمستان روز
بر پيشانى ام بنشست
فهميدم
و از لرزيدن قلبم
در آن پستوى تنگ و
تار و
رقت بار،
دانستم زمستان است...
سراسر شوم بود آنروز
سراسر تيرگى، تارى
سراسر گريه و زارى
يادم هست
سراسر غصه بود آنروز...
زمان آبستن درد بود
و از اندوه،
مالامال..
پدر در گوشه اى تنها
بدور از غصه ى سرما
پلاسى از نمد
گسترده بود و
ورد ميخواند!
نه انگار كه زمستان است...!!!
و مادر
آن شكيبا زن
در آنحالت كه مردش ورد ميخواند
و در آنحال
كه دردش بود و
بارى در شكم داشت
و از سرما، مى لرزيد
بجاى شكوه از سرما
ثنا مى گفت و
شكر ميكرد!
هه..
دلش خوش بود
نه انگار كه زمستان است...
،
بارى
زمستان بود آنروز
زمستانى سياه و سخت
در آن سرد زمستانروز
برايم مژده آوردند
چه مژده!!؟
خدعه بود
خدعه!
يادم هست
فريفتندم...!
به زور حيله و نيرنگ
شكستند آشيانم را
گريستندم...
نشستند،
قصه ها گفتند
برايم وعده ها دادند
خريدندم...خريدندم
يادم هست
آن روز سياه و شوم
به نيرنگى و
ترفندى
بريدند،
بند نافم را...
و من هم
.
.
.
.
.
.
خر شدم آرى
ائلمان اكبرى ( چمن قارا )
|