بازیگر نقش اول
نمی خواهم تو را سانسور کنم
این ملودرام پاندولیست
از چهره سیاه و سفیدمان
با خنده های سفید استخوانی ات
روسیاهم مکن
سناریو تو به درد من نمی خورد
برایم سناریویی بنویس
که شعرهایم را تکراری نکند
تو سوژه خوبی می شوی
وقتی که در خود تکرار می شوی
من حقه های سینمایی را خوب بلدم
جلوه های ویژه شعرم
با کلماتی که بدلکاران متبحری هستند
به راحتی می توانند از هر مانعی عبور کنند
اگر بخواهی می توانی
بازیگر نقش اول شعرم باشی
به شرطی که تراژدی شعرم را تحمل کنی
تصحیح می کنم رنگ شعرم را
نوری قوی و سفید رنگ
بر چهره کلمه هایم می افتد
تو حالا نقش اول کلمه هایی
درجه حرارت شعرم بالا می رود
دارم فلش بک می زنم
مواظب پشت سرت باش
که یکدفعه به چیزی برخورد نکنی
نور، صدا، دوربین، اکشن
حالا برو!
کات! کات! کات!
این حرکت از یک بازیگر حرفه ای بعید است
نیشت را ببند!
پس زمینه ها به تو می خندند
این پوزتیو پوز واقعی تو نیست
باید کمی مونتاژت کنم
باز هم که نیشهایت معلوم است
واقعن که!
نیشت تیتراژ این کافه می شود.
نمی دانم این فیلم کی تمام خواهد شد
ضرباهنگ و ریتم این فیلم تکراریست
هیچ تدوینگری حاضر نیست
این نمایش مضحک تو را تدوین کند
دوباره شروع می کنیم
نور، صدا، دوربین، اکشن
آفرین!
این حرکتت عالیست
با دود سیگارهایت داری قاطی می شوی
پس زمینه هایی که قلیان می کشند
با تعجب تو را به همدیگر نشان می دهند
پس زمینه ها تراولینگهایی هستند
که ما را هر روز در ذهنشان ذخیره می کنند
هیچ حقه ای در کار نیست
بازی توحالا واقعی واقعیست
واقعیتی دردناک
که هر روز آن را تکرار می کنی
کلیه افه هایت واقعیست
تو بر روی چهار پایه ی چوبی نشسته ای
دکورت را عوض می کنم
تصویرت در پشت تصویر خودت محو می شود
لطفنکسی نور را به درون کافه هدایت کند!
او دارد بوف کور می شود
ژانر او دردی ترسناک است
که هر روز تکرار می شود
تا بر این ترس غلبه کند
یا به این ترس عادت کند
با اینکه هیچتکنیکی
در تکرار روزمره اش وجود ندارد
اما او به سبکی منحصر به فرد
مبدل شده است
او سکانسی از فیلم کافه جلیل
او بازیگر نقش اول شعرم است
که در میان کلماتم ضد قهرمان می شود
نور، صدا، دوربین، اکشن
درد هنوز ادامه دارد
برای دیدن ادامه این فیلم
به اول شعرم برگردید