پنجشنبه ۶ دی
من مشتی آب و خاک و رنگم شعری از مستانه دادگر (ماهور)
از دفتر شعر زیتون نوع شعر سپید
ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۴ بهمن ۱۳۹۶ ۱۰:۲۵ شماره ثبت ۶۲۴۴۱
بازدید : ۶۰۸ | نظرات : ۱۰
|
دفاتر شعر مستانه دادگر (ماهور)
آخرین اشعار ناب مستانه دادگر (ماهور)
|
ببین.....
من
مشتی آب و خاک و رنگم....
تنها نسیم توست
که اندوه خیس این مه آلوده بندر را می رباید.....
بدون تو
میخانه ای نیمه روشنم
وچون سینه ی فاحشه ای
لبریز از خوشه های لگد مال شده.....
ساعت تن پوشم
فقط
در شنزار تبدار توست که میچرخد......
و همیشه خوابهایم
سهم ناچیزی از
خمیازه های آغوش تو را میبیند.......
کاش
امشب دستی ناشناس
حروف بهار تو را
بر برگهای زرد اندوه من
بنشاند
و بکارت تمام شده ی جوانی ام
دوباره
در فصلهای تو
شروع شود.....
سبز شود......
شکوفه شود....
ببین...
من...مشتی...آب و خاک و رنگم......همین!
#مستانه_دادگر
#ماهور
|
نقدها و نظرات
|
درودها...سپاس از خوانش اشعارم...پاینده باشید به مهر. | |
|
سپاس از حضورتان بزرگوار....زیبا میسرایید پاینده باشید | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
موثر و زيباست