ز تنهایی خوانده ام
ز نبودت خوانده ام
ز محبتت
ز دستانت
خوانده ام
حال میخوانم ز ان جایی که تو رفتی
با آنکه خواهش کردمت باز هم رفتی
که بعد از رفتنت شدم مجنون بی لیلا
ان که میخواند از تو ای لیلا
شدم تنهای رهرو در خیابان ها
آن که شب ها در خیابان ها
زیر لب زمزمه گو میگوید ای زیبا
ای رویا
ای که بخاطر تو مرده ام
تویی که برایت با همه جنگیده ام
منی که قبل از تو مغرور بودم
در میان مردمم رسوا نبودم
تو مگر نیامدی که بمانی؟
مگر در گوش من نگفتی که میمانی؟
تو که عزم سفر داشتی
چرا دل مرا بشکستی؟
حال که رفته ای من چه کنم لیلای من
بگو با من چه کنم زیبای من
تو که برایت زنده شدم از گور عقل
پاره کردم هرچه بود از بند عقل
به آن هنگام که ترک قسم کردی تو
ترک من عاشق مجنون کردی تو
مردم در نبودت نازنین
به یاد محبت های تو تنها شدم ای بهترین
حال تورا به خواب بینم من
در کنار هر کوچه تو در را در خاطره ها بینم من
یاد داری آن قسمت را؟
که گفتی تا ابد با تو ام را؟
به تضمین تو در دل باز کردم
که عاشقی را با تو اغاز کردم
حال که سالیان است رفته ای
ترک من تنها کرده ای
بگو با من زندگیت خوب است؟
احوال تو لیلی ، بی مجنونت خوبست؟
غمگین و زیباست