جمعه ۲ آذر
ترا میدیدم شعری از رمیده
از دفتر غمنامه نوع شعر نیمائی
ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۲۲ شهريور ۱۳۹۶ ۲۲:۲۳ شماره ثبت ۵۹۲۱۳
بازدید : ۴۳۷ | نظرات : ۵
|
|
بی شکیب و دلتنگ
با چه حالی
پر کشیدم
تا لب پنجره ی رو به خیال
بوی پیراهن تو
نفس گرم ترا حس کردم
از شکاف در احساس
ترا میدیدم
جنب و جوشی در تو
خنده ای خوش به لبت
و ترا شادتر از وقت دگر میدیدم
همچو عاشق بسر وقت قرار
سالها بی خبری
بین ما وقت قراری که نبود!
نه... نه...
خبری دیگر بود
در اتاقت گشتی
دست خطی بیت شعری
گلی کتابی ورقی
هر چه از من داشتی
آنچه من با همه ی احساسم
با همه دلخوشی و سادگی ام
بتو دادم، بردی
هنر و آبرو و عاطفه ام
سوخت در آتش بی مهری تو
همگی دود هوا شد به فنا شد که دگر
ببری از یادم
تا فراموش کنی
نیمه جان شمع مرا
فوت و خاموش کنی
نقش من پاک کنی
زنده زنده ببری
عشق من خاک کنی
آفرین دست مریزاد احسنت
در شب سرد و خموش
با سرافکندگی و خار و عبوس
کوچه را برگشتم
آنشب تار دگر ماه بدادم نرسید
قلبم از سختی درد تیر کشید
خواب میبرد مرا
بعد از آن چشم بهم رفت
دگر هیچ ندید
|
|
نقدها و نظرات
|
سپاسگزارم | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
نیمایی زیبایی است
قلبم صحیح نیست؟