جمعه ۲ آذر
|
آخرین اشعار ناب مهدی علیکاهی
|
من اگر می مردم
آسمان آبی بود
و زمین ها سر سبز
بلبلان می خواندند
اندرین جنگل سبز
من اگر می مردم
قصه ها شاد بودند
همگی ختم به خیر
کودکی می خندید به زمین خوردن سرو
من اگر می مردم
همه لبخند به لب خوش و بش می کردند
همه خوبی هایم یک به یک می گفتند
ولی در خاک غریب
اندرین ظلمت شب
می رسد ناله ی تنهایی باد
شنوم زوزه ی بی یاری گرگ
لاش خوران می آیند
تشنه از هیچی صحرای بزرگ
آری من زنده ام
آسمان ها تیره
جنگلان سوخته از آتش خاموشی دل
بلبلان در قفس اند
همگی می گریند
گریه از غبغب بی حنجره شان
کرکسان آزادند
همه پرواز کنان می خندند
همه آواز کنان می بالند
و از آن دور دست ها
شبحی می آید
شاید آن مرد غریب
ناجی خلوت تنهایی ماست
کوزه ای بر دوشش
کوزه ای پر شده از آب خنک
جرعه ها می باید
تا کنم تشنگی ام را تیره
و شبح نزدیک شد
خسته و غم زده و خاک آلود
کوزه اش خشکیده
کوزه اش پر شده از حُرم بیابان غریب
آری من زنده ام
و چه درد است ازین بالا تر ؟
|
|
نقدها و نظرات
|
درود بر تو سینای عزیز .
متشکرم | |
|
با سلام خدمت شما . باز هم متشکرم بابت این حجم از دانایی و انتقاد و پیشنهاد سنجیده ات . حتما در نیمایی بعدی لحاظ خواهم کرد . | |
|
با سلام و احترام . متشکرم از اینکه وقت گذاشتید . | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
غمگین و زیباست