من هوس رانم . هوس بازم . هوس راحت گرفته نبض رگهایم
تو یه تحریکی یه تهدیدی. گرفتارم کنی با چشم و ابرویت.
من کمی شهوت کمی لذت طلب اما گرفتار کمی حسرت
تو بسیاری تو تقوایی تو مریم پیشه اما نزد من رسوای رسوایی
برهنه رسم کن خود را میان شعر ناب من
که من چندین و چندین بیت را عریان عریانم
کجا دیدی کسی از یک گناه اینگونه ترسیم بهشتی جاودان سازد؟!
کجا دیدی که ارزش آفریند شاعری از ضد ارزشها؟!
من آن شاعر تو آن شعری
دلیل لغزش ابیات بر کاغذ همان رقص کمند گیسوان تو ست
دلیل لرزش دستان یک شاعر بروی تیره دفترهای موهومش
همان لرز صدای تو
همان ******* و دست و بازوی سفید توست
من اینجا غرق در رویا
تو آنجا غرق یک تصمیم ناهنجار
مرا بگذار و بختت را به دست آور
که من جز ننگ شعری پر هوس یا با توازن مثل ران و پای تو چیزی ندارم
تا دهم بر تو
ببین من تا کجا رفتم؟
من امشب تا تو را عریان میان زورقی از نور
در آغوش هوس بازی شعری ناب
نخوابانم دلم آرام ننشیند....
دوستان این شعر در دفتر هوس از اشعار بنده حقیره
از نتیجه کلاس شاعر فقید قیصر امین پور برای من حاصل شده که خوب میدانم این نوشته در خور نجیب زاده گان نیست
لذا تجربه ای که من در بین کاغذ ها رسم میکنم شما در زندگی درک میکنید چون من تنهایی را انتخاب کرده ام
و در پایان :
شیرینی لبهای سرخت را با شوری عرق تن عریان خویش در هم آمیخته ام!
اسکندر کجاست؟!
من اکسیر جاودانگی را یافتم...
و من الله توفیق