ای وای بر حجب وحیای عشق فرهاد من...ای وای به فرهاد من
ای وای به عشق پاک ومظلوم تو....ای وای به فرهاد من....
چه کردی ای عشق با فرهاد من؟؟....
کوه را خراشید با اشک چشم....فرهاد من....ای وای به دل فرهاد من.....
به حرمت عشق پاک،.....تیشه آرام تیز کرد...
ای وای به دل مظلوم وپاک فرهاد من.....
به حرمت عشق پاک ،آهسته کوبید بر کوه ...ای وای به فرهاد من
کوه به اشک سوزناک او گشت...محرم عشاق پاک.....وای به فرهاد من
دانی پژواک صدای کوه بهر چیست؟...ای دوست...
حرمت سکوت پاک اوست در عشق...ای وای به دل فرهاد من
عشق را،...قربانی پاکی کرد،فرهاد من
به حرمت عشق پاک وانسانیت ومهر...
سکوت کرد در عشق...فرهاد من....
ای وای به دل فرهاد من.....
ای وای به فرهاد من......
همه فرهادیم....گرچه حرمت عشق پاک ......نگه داریم...
همه اسطوره...آیینه ی فرهاد ...خواهیم شد...
گر در عشق....وفادار....بمانیم....
در دروازه ی دل بندیم...
واول......
در وصف نهاد وصفا ووفای.... دلدار بگوییم...
دوم.....
اشک بر گیسوان افشانش...
پای گریزانش.. عشوه وناز یار بریزیم......
ایراد به عشق نیست که همه نالیم ز یار....زعشق..
ایراد به انتخاب یار است...که بیچاره بنالیم
دلبره تو..گر مهر خدایی...حیایی...نجابت دارد....
هرگز به غلط ...نرود....عشوه وناز ...گیسوی باز...
در ترازوی زمان ....از بهر طمع ...به تاراج نذارد
ای دوست....
دل زود به تاراج رود ...گر نبندیش به حق
معصومیت رفته ....باز نخواهد گشت...هرگز...
آنگاه که دل.... به تاراج دادی وگشتی پشیمان
دگر دلت .....هوای یار محجوب نکند؟؟....
که جایی نخواهی یافت....
آواره شوی ...در کوچه وبرزن...
فریاد زنی....دادرسی نیست
پس حرمت عشق پاک و یار ودلدار خدایی.... نگه دار....
دروازه ی دل بند ...خدا را نظر کن...خدارا نگه دار....
پاکی بنواز ...عشق نگه دار....
تا دلدار پاک یابی .....وعشق ناب گیری
عشق پاک وناب ...همچو گلاب.....
پاک ومقدس...از دریای خدا گیری....
..آمین یا رب.....