شنبه ۳ آذر
ازسکوت بی صداتر،فریاددل من است شعری از حمیدرضاسفید
از دفتر بهارچشم هایت نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ جمعه ۲۰ اسفند ۱۳۹۵ ۰۴:۴۳ شماره ثبت ۵۴۳۲۲
بازدید : ۴۹۶ | نظرات : ۱۶
|
آخرین اشعار ناب حمیدرضاسفید
|
آن گاه که می دمدبنفشه
برپهنه ی دشت سبزاسفند
آن گاه که می وزدنسیمی
برصحن سحرگه دماوند
آن روزکه پنجه های باران
بی وقفه به شیشه می زندچنگ
درآن نفسی که توسن دل
برخویش مهارمی زندتنگ
آن دم که هزارلاله ی سرخ
برمخمل سبزعشق رویید
صدگونه پرنده ناله سرداد
صدگونه گل ازکویررویید.
آن لحظه که هفت سین نشاندی
برسفره وخوددرانتظاری
هرلحظه برإی لحظه ی بعد
ازشوق قراربی قراری
آن گاه که می روی به گلگشت
درباغچه ای به وسعت عشق
بازلف تودست سبزگندم
پربارشودبه برکت عشق
آن روزبدان که چشمهایت
پیوسته بهارشعرمن بود
این دل که نشیمن سیاهیست
یک روزبه رنگ یاسمن بود
آن روزبه جرم بی گناهی
درمحبس عشق خوداسیرم
صدباربه دارآرزوها
صدره به صلیب غم بمیرم
آن دم زسکوت بی صداتر
فریاددل درون شکسته است
آن خسته زتاب وتاب هرروز
آن روز به روی عشق بسته است
حمیدرضاسفید
|
نقدها و نظرات
|
سپاس استاد بزرگوار. ماناباشید. | |
|
سپاس ودرود فراوان. ماناباشید. | |
|
درودبرشماآقای پارکی،شاعرآتی، ماناباشید ودریادل | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
چهار پاره زیبایی است