آمدم تا بلکه در دیر شما
گیرم آرام و از بند جفا گردم رها
لیک در بین شما هیچ مرا یار نبود
سهمم از این بیشه زار جز بوته خار نبود
خار در چشمم و هم تیغی گلویم می درید
سوختم در شعله اما چشمتان من را ندید
می زند بر پیکرم تیر تبعیض و ستم
سهم او از سفره بیش و سهم من از سفره کم
من بجز شعر ترم هیچ نباشد هنرم
به همین واسطه باشد که بسوزد جگرم
من از این دایره بیرون نبرم بیش سرم
تو به هر قبله بگردی من به کیش دگرم
کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست . استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.