سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 6 دی 1403
    26 جمادى الثانية 1446
      Thursday 26 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        پنجشنبه ۶ دی

        حضرت ساقی

        شعری از

        مسعود مهرابی( درویش)

        از دفتر فریاد خاموش نوع شعر مثنوی

        ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۲۱ مهر ۱۳۹۵ ۲۳:۳۸ شماره ثبت ۵۰۸۳۲
          بازدید : ۹۶۱   |    نظرات : ۱۹

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر مسعود مهرابی( درویش)
        آخرین اشعار ناب مسعود مهرابی( درویش)

        کنون هنگامه ی عشق است و فریاد
        ابوالفضل و فرات ! ،ای داد و بیداد!
        دوباره سِرِّ یاسین است و قرآن
        از این قصه ببازم جان،هر آن
        حسین آمد چو خورشید ،با قمر گفت
        بیا، ماهِ منیر،! جانم برآشفت!
        عطش ،اطفال را چون غنچه پژمرد
        ‌که از شرمندگیشان خواهدم مُرد
        توای عباس،!  آقایی کن امروز
        بجای جنگ،سقایی کن امروز
        به قدقامت،قیامت کن،برادر
        تو عطشان را اجابت کن،برادر
        شنیدم گفت رقیه ،با سکینه
        به آن شیرین زبانی،درد سینه
        شنید عباس و گویی جان بجان داد
        به شاه عشق،عشقبازی نشان داد
        به دریا دل زد و پرواز کرد ،او
        به صحرای جنون،اعجاز کرد ،او
        سوار بر مرکب آمد نزد سلطان
        بگفت، جان جهان،جانم بقربان
        الا ای مرد مردستان گیتی
        سبو و باده ی مستان گیتی
        سر از بالین عشقت بر ندارم
        تو لب ترکن ،که دریا تحفه آرم
        اگر من را شناسند، با حسین است
        حسین، خود فاتح بدر و حنین است
        چو مادر زاد،شیر با نام او داد
        بکامم قطره ای از جام او داد
        مرا اول ،تصدق بر تو کردند
        که بی عشق حسین،خلقم نکردند
        چوتیر، از چلّه ی گیتی رها شد
        برادر از قفا ،دست بردعا شد
        فرات از شوق به استقبال،آمد
        هما، بر شاخه ی اقبال آمد
        رسید چون باز تیز پرواز ،برآب
        بجای چاه گفت صد راز  ،برآب
        فرات! دست تو افتاد،آبرویم
        کمی از باده پر کن در سبویم
        فرات از اشک  ،پر کرد در سبویش
        ببوسید دست و جان داد پیش رویش
        به او گفت، ای همایون فر امیرم
        من از عشق شما ،سرچشمه گیرم
        از این شرمنده تر میخواهی ام،عشق!؟
        بدستان تو ،همچون ماهی ام،عشق
        شدم جاری که دستت را ببوسم
        تو ای زیباترین شعر مجسم
        رها کرد آب از کف،زود برخواست
        اگرچه لب نزد،شاید دلش خواست!
        بدوش انداخت ،مشک آبرویش
        عدو  و ساقی و آب و سبویش
        رکوع رفتند نخلها ،از شکوهش
        هزاران گرگ وحشی،روبرویش
        ز قتّال العرب دارد نشانی
        بیامد حیدر کرّار ثانی
        نبود یارای جنگیدن،کسی را
        هراسی نیست طوفان ،از خسی را
        بسویش، بارش باران تیر است
        جهان عشق،در چنگش اسیر است
        نشست تیری به مشک و ،قلب عباس
        سپر کرد دست خود،آن اشجع الناس
        حرامی ضربه ای زد،دست افتاد
        ولی عباس ،مشک دست دگر داد
        عمودی آهنین ، شقّ القمر کرد
        که تأیید ،جهل این قوم حمر ،کرد
        ز مرکب بر زمین افتاد ،عباس
        ولی با غیرتش ایستاد ،عباس
        بدندانش گرفت مشک و ز جا ،خواست
        به یک دست یا علی گویان،برجاست
        ز کشته ،پشته میساخت پور حیدر
        که نامردی جدا کرد ،دست دیگر
        هنوز امید داشت ،مشکش دریدند
        و نعره مثل کفتار ،میکشیدند
        شنید از دور شاه عشق ،صدایی
        مرا دریاب،برادر جان ! کجایی؟
        شتابان رفت و دید، قطع الیمین است
        تمام عرش ،خونین بر زمین است
        نشست و خاک از آنچهره برداشت
        سر عباس در آغوش،بگذاشت
        دلش خون بود، که ناگه گفت عباس
        به استقبالم آمد مادرت ،یاس
        مرا بگذار و بگذر،شرم دارم
        دلم میخواست در آغوشت فشارم
        تمام عمر تورا مولای،خواندم
        همیشه بر سر عهد تو ماندم
        همین یکبار ،برادر گفته ام من
        ببین بیدار ،یا که خفته ام من!؟
        تو عذرم را ببخش،جان برادر
        رقیه تشنه ماند،ای خاک براین سر
        همینجا واگذار من را ، برگرد
        بجان مادرت زهرا،برگرد
        حسین گفت از توبهتر کیست عباس؟
        خدایی اینکه رسمش نیست،عباس!!
        ببین دلگیرم از دنیا،! برخیز!
        که پیشت قطره است دریا،برخیز!
        مگر عمری کنار من نبودی!؟
        خطایی سر زد از من ،پر گشودی!!؟
        دلم میخواهد اینک خون ببارم
        کنون فرمان بده،من آب آرم
        نبند چشمان نازت را برادر
        ببین چون شمع میسوزم سراسر!؟
        چگونه قصه با زینب بگویم؟
        چه زهری ریخت دنیا در سبویم!!
        چرا ساکت شدی عباس!!؟ برادر!!؟
        گوارای وجود،آغوش مادر
        حسین آمد عمود خیمه برچید
        همان لحظه رقیه صحنه را دید
        شتابان رفت و گفت بابا ! عمویم!!؟
        خودش قول داد ببافد باز مویم!
        بگو من آب نمیخواهم ،عمو جان
        کمی آغوش میخواهم،عمو جان
        بگو بابا، عمویم باز گردد
        بجای آب،بروی من بخندد
        بفهمم رفته است ،جان میسپارم
        عمو عباس ! بیا!! طاقت ندارم!
        تو قول دادی که رفتی، بازگردی!!
        چرا رفتی که دیگر بر نگردی!!؟
        همینجا مینشینم تا بیایی
        تورا جان رقیه گر نیایی!
        پدر آمد به آغوشش کشید،گفت
        مرا آتش نزن بابا،عمو خفت
        دگر او باز نخواهد گشت ،نازم
        بیا بس کن،وگرنه جان ببازم 
        سپس خاموش شد ،آندم رقیه
        ویا بیهوش شد،آندم رقیه!
        الهی چیست اینک راه چاره!؟
        من و یک مثنویِ نیمه کاره؟!
        رسید جانم به لب، شعرم تمام است
        ولی این مثنوی هم ناتمام است
        مسعود مهرابی
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        احمدی زاده(ملحق)
        جمعه ۲۳ مهر ۱۳۹۵ ۱۸:۱۵
        مرا اول ،تصدق بر تو کردند
        که بی عشق حسین،خلقم نکردند خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        درود ها بر شما و اجرتان با سالار شهیدان حسین بن علی ع خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        آلاله سرخ(سیده لاله رحیم زاده)
        پنجشنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۵ ۱۰:۲۸
        « اَعظَمَ اللهُ اُجُورَنا بمُصابنا
        بالحُسَين (عليه السلام ) وَ

        جَعَلَنا وَ اِياکُم مِنَ الطالبينَ بثاره

        مع وَليهِ الاِمام المَهدي مِن آلِ

        مُحَمَدٍ عليهمُ السَلامُ.»قبول باشه استاد بسیار عاااااااالی خندانک
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        شنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۵ ۱۶:۵۲
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        درود استادبزرگوارم
        مثل همیشه زیبا ومحکم بود
        احسنت خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        مسعود مهرابی( درویش)
        پنجشنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۵ ۰۳:۵۸
        عرض ادب و احترام خدمت تمام عزیزانی که این مثنوی را خواهد خواند،پیشاپیش از حضور گرم اساتید و بزرگان،سپاسگزارم،لازم دانستم عرض کنم این مثنوی بدون هیچگونه تغییر و ویرایش ،تقدیم حضور گردید،چرا که حال خوشی بود و بزم اشکی،پس کم و کاستی اگر هست ،بر حقیر ببخشایید و عفو بفرمایید.
        یا علی خندانک
        مجتبی شفیعی (شاهرخ)
        پنجشنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۵ ۱۰:۱۱
        سلام
        جای شعر های شما خالی بود چند وقتی در سایت
        ممنون از اینکه ما را هم در وصلتان شریک کردید خندانک خندانک
        ابوالحسن انصاری (الف رها)
        پنجشنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۵ ۱۸:۱۱
        درود بر شما خندانک خندانک

        محمد علی سلیمانی مقدم
        جمعه ۲۳ مهر ۱۳۹۵ ۱۹:۲۴
        درودتان باد
        خندانک خندانک خندانک
        مرضیه  رضایی (رها)
        يکشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۹ ۲۱:۱۷
        سلام بسیار عالی بود طبق معمول 🌹
        زنده باشید🌹
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        4