سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        گلدان خالی

        شعری از

        نیما اسکندری

        از دفتر شعرناب نوع شعر قصیده

        ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۱۹ مرداد ۱۳۹۵ ۰۴:۱۰ شماره ثبت ۴۹۲۷۸
          بازدید : ۸۱۰   |    نظرات : ۶

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر نیما اسکندری

        بود پادشهی بی مثال در کردار
        تا که روزی  به دید پایان کار
        گفت که جار زنید ، اهل دیار
        که خواهم ، بیابم جانشین و یار
        گفت ده صد نیاز دارم به بزم
        انتخاب سازید ز بین، به نظم
        جارچیان رفته به شهر همی کردند
        خواسته پادشاه شان ، خبر بردند
        تاکه روز  موعود رسید و ده صَد آمدند
        به کاخ پادشاه از خوب و بَد آمدند
        پادشاه به کاتبش گفت بنگارد
        نام یک یک را بر دفتر بکارد
        گفت باید، از میانتان انتخاب کنم
        از میان هزار باید نیم تان جواب کنم
        گفتن پنج ده نیاز و بهترین شما را نیاز
        به جارچیان کفت ، همین کنند آواز
        تا که از میان انها یافت ، خوبان را
        گفت که جمع شوید ، آنان را
        شاه با صدای رسا گفت ای یاران
        بر این  کار نیاز است  یک امتحان
        گفت  اهل کاخ به شما دانه ای می دهند
        بر این دانه  نشانه ای می دهند
        گفت این دانه بکارید ، تا سر برآورد
        زین گلدان که ،داده ام ثمر برآورد
        هرکه آمد ز میان، دانه ای گرفت
        زین خیال خام، جوانه ای گرفت
        شاه گفت بعد از چند ماه اینجا قرارمان
        ببینم چه می کنید، دوستان جوان
        وعده به سر آمد و لحظه وصال رسید
        بر عده ای کم بر اهلی به سال رسید
        همه جمع ز آستان سلطان شدند
        وارد بر گلستان و بستان شدند
        عده گلدان های سر برافراشته آورند
        عده ای والاتر از داشته آوردند
        جوانان خام و بی غش، مغرور شدند
        بر این تخت سلطنت، شرور شدند
        عده ای چنان دانه را رشد داشته بودند
        گویی ز گلدان ،  درخت کاشته بودند
        سلطان بیامد به جایگاه و تخت
        بیامد برآشفت ، سخت
        بگفتا که ای جاهلان چه کردید
        بگفتا  که از کاخ ،طردید
        بناگاه زآن بهبه چشمش به یکی افتاد
        یک از جوانان را بزد فریاد
        بگفتا که ای جوان تو،
        ناگه جوان ، بی حرکت ایستاد
        همه چشم ها به سوی او  روان
        ببینید این جوان خالی است گلدان
        جوان ، گفت پادشا ها مرا صدا کنی
        من هیچ نیاوردم، مرا ندا  کنی
        ناگهان سلطان به لحن نرم، گفت اری
        تنها تورا بدیدم چنین به یاری
        جوان گفت ایا سبطان ،دانه ات بیمار است
        ندانم چرا چنین زار است
        هرچه آب دادم ورسیدگی کردم، جوانه نزد
        ریشه ای ندواند و برگی نشانه  نزد
        ندام چرا ولی گلدان و دانه معما شد
        گویی به همین دانه کار امضا شد
        شاه گفت بیا و نزد من بنشین
        بیا و جلوه درستی را ببین
        آن دم که جوان به سوی شاه روانه شد
        در میان جوانان حرف از گلدان و دانه شد
        شاه گفت خاموش،  حقیقت این است
        دانه ها که به شما داده بودن چنین است
        تک تک دانه ها  در آب جوشیده بودند
        در اصل دانه های یک یک پوسیده بودند
        دانه ها توان برای رشد نداشتند
        حال می بینید عده ای درخت کاشتند!!!
        خنده ای تلخ بر لب تمام اهل نشست
        با همین خنده بود که عهد شکست
        شاه گفت گاهی گلدان خالی سرمایه است
        گاهی همین دست خالی خود آسایه است
        بروید که دروغ و حیله، پست و خوار است
        بدانید این  جوان  تنها  نگار است
        ********************
        یاران حقیقت هرچه تلخ باشد قند است
        بدانید این حکایت همچو پند است
        واین آویزه سازید هر دو گوش را
        که کاذب دست داد عقل و هوش را
        و راستی هرچه  باشد راست گویی
        همین راستی نجات داد فرنوش را
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        احمدی زاده(ملحق)
        چهارشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۵ ۱۴:۰۴
        سلام دوست عزیز موفق باشید درود بر شما که می نویسید خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        مسعود خلیق اخلاقی
        چهارشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۵ ۰۸:۳۵
        درود بر شما
        زیبا بود
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        ابوالحسن انصاری (الف رها)
        چهارشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۵ ۱۳:۴۶
        درود. زیبا سرودید خندانک خندانک
        علی   صادقی
        چهارشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۵ ۱۸:۲۵
        خندانک خندانک خندانک
        مهدی صادقی مود
        چهارشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۵ ۱۹:۴۱
        خندانک خندانک خندانک
        ابومجتبی دامغانی
        پنجشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۹۵ ۰۶:۵۵
        درود بر شما
        زیبا بود خندانک خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        5