شنبه ۸ دی
|
دفاتر شعر مهگل بارانی(باران)
آخرین اشعار ناب مهگل بارانی(باران)
|
گفتم تمام جانم پر شد از صدایت...
سرگیجه گرفتم از این واژه های داغ،تب،تب،تب رهایم نمیکند،
گفتی با واژه واژه های تو میمیرد آنکه تو تب میکنی با خط خطی های احساس ژولیده اش...
من شادم از زنده به گور شدن در گورستان واژه هایت عشق بی پروای من...
هرکجا میخواهی برو
هرچقدر خواستی دور شو..
خیالم راحت است،
قلبت اینجاست، در جیب چپ پیراهن تنهایی من...
گفتی:فاصله زورش به دستهایمان میرسد اما مدتهاست زانو زده در مقابل احساس قلبهایمان و من امید دارم به زمین انداختنش...
این یعنی استقامت کن و شاد باش ،ببال به این احساس . خدا صدای قلبهای ما را میشنود...
خدایا عذرمان را بپذیر بابت آزردن گوشهایت...
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.