يکشنبه ۲ دی
مرغک بی همنفس شعری از جلال پورسلیمانی
از دفتر فراسویِ خیال نوع شعر قطعه
ارسال شده در تاریخ جمعه ۱۴ خرداد ۱۳۹۵ ۰۸:۵۲ شماره ثبت ۴۷۵۱۱
بازدید : ۳۶۶ | نظرات : ۲۷
|
دفاتر شعر جلال پورسلیمانی
آخرین اشعار ناب جلال پورسلیمانی
|
شِکوه از این روزگار،وای ز یار و نگار
او که مرا یار بود،همدم اغیار شد
این دل شیدا نگر،آن بت پیدا نگر
دلبر نیکو صفت،هند جگر خوار شد
عاقبت ما نگر،بوده قصوری مگر
همدم دیرین ما موجب اینکار شد
درد من بینوا،از چه چنین شد دوا
زهر هلائل چرا،داروی بیمار شد
کار خلائق ببین،انجمنی اینچنین
اوکه به جز ما نداشت،مرکز پرگار شد
ناله و نفرین من،کینهء دیرین من
روز و شبش خوش مباد،آنکه تورا یار شد
هرکه محبت نمود،بی صفتی را ستود
درد درونش مضاف،بین چه سزاوار شد
مرغک بی همنفس،باز اسیر قفس
خوار و گرفتار شد،از همه بیزار شد
هفتم اردیبهشت۹۵جلال پورسلیمانی
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
درد درونش مضاف،بین چه سزاوار شد
مرغک بی همنفس،باز اسیر قفس
خوار و گرفتار شد،از همه بیزار شد
تلخ اما زیبا واثرگذار
آفرین