چهارشنبه ۳۰ آبان
|
دفاتر شعر اتابک عظیم زاده (اُرمان)
آخرین اشعار ناب اتابک عظیم زاده (اُرمان)
|
از ایستگاه بی اتوبوسی که رفته تا...
از فکر و ذکر من به تو هر روزِ هفته تا...
از خوره های زخم توی مغز صادق تا ...
از جمله های ناقصِ یک مردِ عاشق تا ...
از چرخهی این زندگیّ به تو وابسته
از ریسمانی که تو را بر دست من بسته
از خواب ماندن هام در آغوش تو از قصد
یکهو پریدن بعد هر کابوس خود از عمد
از قهوه و نسکافه نوشیدن کنار تو
احساس یک خواب لطیف از چشم هایت بعد...
محو همیم آنقدر که حتی خدا هم خود
تنها سیاهیلشکرِ این قصهی ما شد
◻
هر لحظه نشتی می دهد این سینه ی پرخون
دارد به بادم می دهد این درد روزافزون
بدبختی روزانه ای که ناشی از عشق است
با یک کتاب خط خطی،نقاشی از عشق است
از شعر گفتنهای من در وصف گیسوهات
از سر نهادنهای من بر روی زانوهات
از دردهایی که گریبانگیر شد در من
از هر سکوتی که صدای تیر شد در من
روی زمین چشم هایم گُلف بازی ات...
با شعرهای ناب حافظ زلف بازی ات...
و لذّت یک خواب لای دشت موهایت
و لذت یک چُرت در پالیز پاهایت
مانند یک کاغذ که پنهان شد در آن هر حرف
پاهای تو! زیباترین پاییزِ غرقِ برف
بگذار تا «صادق»ترین همدرد تو باشم
در کوچه ها تنها «سگِ ولگرد» تو باشم
◻
باید مسافرهای پایان سفر باشیم
باید برای آخرین دیوار در باشیم
در گریههایِ آخرِ این خانه گم گشتیم
باید از این که هست هم آشفته تر باشیم
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.