تلنگر

تو را گم کرده ام خوبم

تلنگر میزنی بر دل

که پیدا کن مرا ای یار

که من پنهان شوم تا کی

تو را آغاز با من بود

ولی دل مرده ام امروز

تماشا کن مرا ای یار

تماشا خانه ام امروز

میان قصه دیروز

همیشه خنده میکردم

لبانم را به لبهایت

عزیزم هدیه میکردم

ولی امروز با گریه

صمیمی وهم آغوشم

میان غصه ها غرقم

یک آهنگ فراموشم

تلنگر میزنی بردل

که پیدایت کنم از نو

ببینی قلب پیرم را

که من غمخانه ام بی تو

تو را گم کرده ام آری

تو پیدا کن مرا این بار

که چشمانم نمی بیند