پاکدامنی حسرت

افراغ اندیشه سلطان بلا منازع کلمات و واژهاست ! سلطانیست بی حد و حساب در کرم!
که جای دُر و طلا تا اقضا نقاط بیکران اندیشه ، واژه و کلمات به دیگران اهدا می کند فرقی نمی کند غنی باشد یا فقیر دانشمند باشد یا عام ..... بدون منت بدون وام .
رها در عرصه وجود قلم هدیه می دهد که بنویسند و امضا کنند تا که در اصالت تاریخ ثبت گردد که بودیم و هستیم و اندیشیدیم و عمل کردیم با انچه که داده شد به ما!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حضرت استاد و همتبار گرانقدرم مفخترم سر کلاس درستان چهار زانو می نشینم و این گونه زیبا از کلاس درستان می اموزم

گل نیلوفر آبی نماد هوش معنوی است.
مدلهای مختلفی برای هوش معنوی ارائه شده. مدل زهر و مارشال ، مدل گل نيلوفر است، زيرا نيلوفر سمبل غايي از انسان است كه راه آشكاري جهت تركيب سنن غربي و شرقي است. اين مدل بر نوعي روان شناسي خويشتن مبتني است و ديدگاه هاي روان شناسي غرب، فلسفه شرق و علم قرن بيستم را به هم پيوند مي زند. در اين مدل به منابع پژوهشي گسترده اي تكيه شده است، به گونه اي كه فلسفه شرق وغرب و علم روز را به هم پيوند مي زند. 6گلبرگ در مدل ارائه شده توسط زهر و مارشال، عبارتند از: خدمت ، پرورش ، دانش ، تغيير شخصي ، برادري و اخوت ، رهبري خدمتگذار (كريچتين، 2008، به نقل از زارعي متين و همكاران، 1390).

هوش معنوي پارادايم جديدي است كه بعد از هوش هاي چند گانه گاردنر كه در سال 1983 در كتاب چارچوب هاي ذهن آورده بود، ظاهر شد. شكل گيري هوش معنوي را بايد بعد از تكامل هوش عاطفي دنبال كرد.
هوش عاطفي در اصل توسط پاين (1985) معرفي شد و به وسيله ي سالوي و ماير در سال 1990 به عنوان يك نوع هوش اجتماعي در مقاله اي تحت عنوان «هوش عاطفي» مطرح شد.
استفاده از اين هوش در كسب و كار جهاني توسط گلمن در سال 1995 در كتابي با همين عنوان گسترش يافت و به كار گرفته شد. پس از آن هوش معنوي مطرح شد، هر چند كه زمان دقيق چگونگي پيدايش اين اصطلاح و اينكه توسط چه كسي اختراع شده است مشخص نيست (كدخدا، 1389).
سيسك و تورنس (2001) ريشه ي هوش معنوي را نوشته هاي باستان و عرفان شرق مي دانند. آنها به تأثير صوفيان، اسلام، بودا و تائوئسم اشاره كردند
تعاريف هوش معنوي
بولينگ (1998) نوعي دانش است كه سبك زندگي را بيان مي كند و شناختي را مشخص مي كند كه اعمال انساني را در پديده اصلي وجود الويت بندي مي كند و گستره زندگي را در عشق توسعه مي دهد. (کریچتن ، 2008)
امونز (1999) كاربرد انطباقي اطلاعات معنوي در جهت حل مسئله در زندگي روزانه و فرايند دستيابي به هدف(آمرام، 2009)
زهر و مارشال (2000) استعدادي ذهني كه انسان در حل مسائل معنوي و ارزشي خود به كار مي گيرد و زندگي خود را در حالتي از غنا و معنا قرار مي دهد. (صمدي، 1385)
لوين (2000) شهود را در بر مي گيرد كه وراي هوش عقلايي، خطي و تحليلي ماست. (آمرام ، 2009)
نوبل(2001) استعداد ذاتي بشري است. (سهرابي،1387) و عملكرد ذهني انسان را منعكس مي كند. (ساغرواني،1388)
ولمن (2001) در بر گيرنده تفكر، ادراك و حل مسئله است و ظرفيتي انساني است براي پرسيدن سوالات غايي در خصوص معناي زندگي و تجربه ارتباطات يكپارچه بين هر يك از ما و جهاني كه در آن زندگي مي كنيم. (آمرام ، 2005) ، (آمرام ، 2009)
سيسك و تورنس (2001) خودآگاهي عميق تر و آگاهي هر چه بيشتر از ابعاد خود، نه فقط به عنوان جسم، بلكه به عنوان فكرو جسم و روح را تشريح مي كند. (کریچتن ، 2008)
بازن (2001) آگاهي از جهان و مكاني كه در آن هستيم. (ویکی پدیا )

وگان (2002) ظرفيتي براي درك عميق مسائل مربوط به هستي و داشتن سطوح چند گانه آگاهي. (آمرام ، 2009 )
والش و وگان (2002) در برگيرنده ي مجموعه اي از قابليت هاست، و توانايي هايي مانند خود آگاهي بيشتر، آگاهي از ماهيت چند بعدي حقيقت، دارا بودن تقوا، شناخت تقدس در فعاليتهاي روزانه مي باشد. (آمرام ، 2005)
مك هوك (2002) تجربيات محسوس، منحصر به فرد، توسعه يافتگي، و خود شكوفايي تعريف مي شود. (کریچتن ، 2008)
نازل (2004) از روابط فيزيكي و شناختي فرد با محيط پيرامون خود فراتر رفته و وارد حيطه شهودي و متعالي ديدگاه فرد به زندگي خود مي گردد. (غباري بناب و ديگران، 1386)
چالز مارك (2004) جنبه هاي شناختي و عاطفي ذات ما را در بر مي گيرد، و به عنوان جزئي از هوش كلي است، كه بصيرت، تجربيات و ماوراء را شامل مي شود. (کریچتن ، 2008)
اسكالر (2005) رويكردي جديد نسبت به زندگي خود و ديدن زندگي به عنوان يك سيستم به هم پيوسته، و سيستمي است كه شامل ابعاد روحي انسان مي شود. (کریچتن ، 2008)
سانتوس (2006) در ارتباط با آفريننده ي جهان و شناخت قوانين زندگي و بنا نهادن آن بر اساس اين قوانين مي باشد. (سانتوس ، 2006)
آمرام (2005،2007،2009) توانايي به كارگيري و بروز ارزش هاي معنوي است، به گونه اي كه موجب ارتقاي كاركرد روزانه و سلامت جسمي و روحي فرد مي شود. (آمرام، 2009) ، (آمرام ، 2009) ، (آمرام ، 2005)
سيندي و يگلزورث (2004/2008) توانايي رفتار كردن همراه با خرد، در حين آرامش دروني و بيروني صرف نظر از پيشامدها و رويدادها است. (ویکی پدیا )
سينگ جي (2208) توانايي ذاتي، تفكر و درك پديده هاي معنوي و رفتار روزانه ما را با ايدئولوژي معنوي هدايت مي كند. (ویکی پدیا)
كينگ (2008) مجمو عه¬اي از ظرفيت¬هاي عقلي كه به آگاهي كامل و كاربرد انطباقي از جنبه¬هاي معنوي و جهان مافوق وجودي شخص كمك مي¬كند و منجر به خروجي¬هايي مانند تفكر وجودي عميق،افزایش معنا،شناسایی عالم مافوق و سلطه حالت هاي معنوي مي شود. (کینگ ، 2008)

منبع:
قسمتهایی از پایان نامه ی ارشدم