سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 3 آذر 1403
    22 جمادى الأولى 1446
      Saturday 23 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        شنبه ۳ آذر

        سفر

        شعری از

        رضا وفایی نژاد

        از دفتر ناز فروش نوع شعر نیمائی

        ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۴ ۰۹:۰۵ شماره ثبت ۴۴۶۴۴
          بازدید : ۶۷۴   |    نظرات : ۲۰

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر رضا وفایی نژاد

        به سفر واژه ای از جنس جدایی نفرین
        و به تنهایی و غربت و غروب
        و به حسرت نفرین
        و قطاری که تو را از نظرم برد و به ریل
        و تمام خط کشی های موازی.... که سر وصل ندارد دلشان
        وقسم
        به سر زلف تو در باد قسم
        رفتنی نیست خیالت ز دلم
        و قسم
        به نگاه آخرین از پس اشک
        که تو را روزی دل خواهم کرد
         
        رضا وفایی نژاد
        20-11-94
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        احمدی زاده(ملحق)
        جمعه ۲۳ بهمن ۱۳۹۴ ۱۱:۵۵
        برادر خوبم خوشحالم که باز از شما می خوانم مرحبا خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        عباسعلی استکی(چشمه)
        پنجشنبه ۲۲ بهمن ۱۳۹۴ ۰۶:۴۹
        درود گرامی
        نیمایی بسیار زیبا و خوش آهنگ خندانک خندانک خندانک
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        پنجشنبه ۲۲ بهمن ۱۳۹۴ ۱۵:۲۱
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        درود استاد
        زیبا قلم زدید خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        آرمین اسدزاد (الف)
        پنجشنبه ۲۲ بهمن ۱۳۹۴ ۰۳:۳۵
        تمام خط کشی های موازی.... که سر وصل ندارد دلشان

        سروده ی زیبایی از قلمتان خواندم خندانک احسنت خندانک خندانک خندانک
        آزیتا احمدی
        پنجشنبه ۲۲ بهمن ۱۳۹۴ ۲۰:۵۴
        درودهاگرانقدر.زیباسرودیدعاشقانه ای تلخ را...دلتان همواره بهاری خندانک خندانک خندانک خندانک
        وحید کاظمی
        جمعه ۲۳ بهمن ۱۳۹۴ ۰۴:۲۰
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        درود بر شما
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        نیره ناصری نسب
        جمعه ۲۳ بهمن ۱۳۹۴ ۰۷:۴۹
        درود بر شما بزرگوار

        ریل ها خیال وصل ندارند چون بودنت را تا انتها می خواهند .آنچه آشکار است رفتن و همراهی است و این مهم.
        بسیار زیبا سرودید و لذت بردم از خوانش نیمایی خوش آهنگ شما
        پاینده باشید خندانک خندانک خندانک
        حوریه (دلشید) اسماعیل تبار
        جمعه ۲۳ بهمن ۱۳۹۴ ۰۸:۱۸
        خندانک خندانک خندانک
        حوریه (دلشید) اسماعیل تبار
        جمعه ۲۳ بهمن ۱۳۹۴ ۰۸:۱۹
        و تمام خط کشی های موازی.... که سر وصل ندارد دلشان خندانک خندانک

        درودها بزرگوار..
        زیبا و جاندار..
        زنده باد..
        خندانک خندانک
        خندانک
        حسين زرتاب
        جمعه ۲۳ بهمن ۱۳۹۴ ۱۰:۳۸
        سلام و سپاس دوست گرامى

        قلمتان همواره به مهر و آزادى
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        نادر امینی (امین)

        یکی از بزرگان اهل شعر درودی فرستاد برمن از روی مهر نبودم لایق حمو ثنای بندگان بباشم حقیری زشرمندگان سرودم تا که سنجم عهد خویش به اشک یتیمان پای افتاده پیش نه من آن نیک سرشتم در این روزگار ولی من کجا وسعدی روشن فکار کنون من درودی فرستم مریم که عادل بود کنیه اش چو عادل هماره بود با همه بنیه اش
        مدینه ولی زاده جوشقان

        تو ای آن که در قلب و روح منی اا خداوند حکمت خدای غنی اا به اطراف خود هم نگاهی بکن اا بتابان بر این سر زمین روشنی مدینه ولی زاده ی
        مریم عادلی

        درود برشما شاعر نیک سرشتتتت کاش دنیااز فکرتان مینوشت
        نادر امینی (امین)

        مرده آن است که نامش به نکویی نبرند ورنه هرمرد تبهکار به جهان زنده بود لیک مرد فداکار فلکی زنده کند دست دردست فقیران دهد و خرج یتیمان بکند این چنین که رسم خردی درجهان زنده بود پیش یزدان همه از فقر وغنیآن برازنده بود نه ستم بیند و نه ستمکار بود عاقبت در پی عقبی رود پا زدنیا بکشد
        مریم عادلی

        دستها خالی اند ازسخا و سلامممممم هیچ چیز پس نجو ای نکومرد تام

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        4