شنبه ۳ آذر
|
دفاتر شعر بهزاد چهارتنگی ( خاموش )
آخرین اشعار ناب بهزاد چهارتنگی ( خاموش )
|
مُردنم قاعده ای را به تناقض نکشد
من غریبانه تر از غربت شب زاده شدم. دردهایم را من روی نمناکی خاک روی آواز چکاوک در باد روی شعرم شبنم گل شب بو شبدر همه را در نفس ساده ی صبح به نگاه عطش آلود زمین خواهم داد مثل یک باغ سبک خواهم شد. بار خواهم انداخت و به آواز بلند همه را خواهم گفت: راه را باید رفت. می روم تا ته آن کوچه که شک سنگ بر شیشه ی استدلال است. من پُرم از هوس و وسوسه های سحری و پر از شوق پریدن تا اوج تا هوای خوش شادی در شب باد می آید و خورشید هنوز در افق می تابد. آسمان آبی و این رود روان بر همان قاعده ی خویش سوار خوب می دانم من مُردنم قاعده ای را؛به تناقض نکشد.
سروده شده در:خوزستان-ایذه روستای چهارتنگ یکشنبه۱۴/۶/۸۹ساعت۰۰:۱۶دقیقه ی بامداد
مجموعه شعر نفس ساده ی صبح
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.