پنجشنبه ۲۹ آذر
شیرمرغ وجان آدم! شعری از مروی(ضیغم)
از دفتر شعرناب نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۹۴ ۲۳:۴۷ شماره ثبت ۴۴۴۹۲
بازدید : ۴۵۸ | نظرات : ۵
|
آخرین اشعار ناب مروی(ضیغم)
|
چندماهی میشود ذهنم شده درگیرمرغ
روده ام غرغرکنان می پرسدازتآخیر مرغ
میزبان قُد میهمان قد آشپزقد ای "قدا"!
کشک بادنجان چرادرظرف باتصویر مرغ؟
اززلیخاهم شنیدم گفت یوسف شوهرم
گنج اگردرخواب بیند می کند تعبیر مرغ
درروایت خواندم از قول خروس بی عیال
قال:قولوا قلّلوا الاسعار فی التسعیرمرغ!*
انتظارغیرت از ملت ندارم ،چون خروس
تاج را خوابانده و خوابیده لرزان زیر مرغ
تا نوشتم شیرمرغ و جان آدم سیخ شد
هرچه درمنقارش آمدگفت ما را پیرمرغ:
حرمت شیرم بماندتخم من هم نیستید!
جان آدم را نیاور در کنار شیر مرغ
*(خروس مجرد)گفت:بگوییددرقیمت گذاری قیمت مرغ راکاهش دهند!
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
طنزی بسیار زیبا و دلنشین