يکشنبه ۲۷ آبان
جملات 1 شعری از سجاد ربانی
از دفتر خیال نوع شعر سپید
ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۴ ۲۰:۲۶ شماره ثبت ۴۴۴۶۱
بازدید : ۷۶۵ | نظرات : ۲۲
|
آخرین اشعار ناب سجاد ربانی
|
درود ،این جملات یادشون بخیر زیر خاکی ها بودن بجز دوتاش ، چندتاشو نوشتم .
صدایت را خاموش کن !
تا ساعت ها بخوابند ،
وقتی که بیداری لذتی ندارد ...
------------------------------------
از تبار دلتنگی ام ,
سکوت کن !!
دل دچار مرگ است ...
------------------------------------
کمک !
کمک !
کمک !
دستانت را باز کن کودکان منتظرند ...
------------------------------------
استاد ادبیات هم نمی داند
جمع من و تو
ما نمی شود
من می شود
تنها می شود ...
------------------------------------
گفته بودم بروی
دل می کَنم
تو رفتی
اما ندانستی
دل از چه می کنم
از تو
یا دنیا ...
------------------------------------
دکتر تجویز کرده غصه نخور
برای قلبت خوب نیست
او نمی دانست !
دوای قلب من
غصه های توست ...
------------------------------------
جرم قلمم این است
تو را به یادم می آورد
و هر روز از تو می نویسد
تا آخر که جوهرش
به ته خط برسد و
مثل من جان بدهد ...
------------------------------------
دست هایت را باز بگذار
یک نفر در حال سقوط است
از سردی نگاه تو ...
------------------------------------
تو و باد
دست در دست
می خواهید حال مرا بگیرید
هر جا می روم
عطر تو را حس می کنم ...
------------------------------------
وجدانت را کوک کن
به راس ساعت جنگ ها
مبادا خواب بمانی
انسانیت جان می دهد ...
------------------------------------
گلویم را می فشارم
شاید این بغض ها
خفه شوند ،
کمی آرام بگیرند ...
------------------------------------
- من در جنگی گلوله خوردم
که سربازش خودی بود ...
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
درود سجادعزیز
کوتاه هایی زیبا بودند
آفرین