سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

دوشنبه 3 دی 1403
    23 جمادى الثانية 1446
      Monday 23 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        دوشنبه ۳ دی

        نه خدایی تو در این رابطه غم هم داری؟؟

        شعری از

        مریم صفری

        از دفتر شعرناب نوع شعر غزل

        ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۷ بهمن ۱۳۹۴ ۰۹:۰۶ شماره ثبت ۴۴۲۵۵
          بازدید : ۵۹۴   |    نظرات : ۴۹

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر مریم صفری

        سر هر صبح چه کاری به نگاهم داری؟
        تو مگر کوچه برای گذرت کم داری؟
         
        خوشگلی خوش بر و رویی و پر از خوش خلقی
        خوش به حالت که خوشی را همه با هم داری
         
        از همان روز که گفتم به تو می آید اخم!
        هر زمان می رسم از راه، تو ماتم داری...
         
        زخم کاری دلم، باز تو را می خواهد 
        نکند جای دو تا چشم تو مرهم داری
         
        جلوی آینه من هستم و لبخند به تو 
        و کسی هم که بپرسد نکند کم داری؟
         
        تا دهان باز کنند از تو سخن می گویند
        کس و کار منی و ، اینهمه آدم داری!!؟؟
         
        پس هر حادثه ای می کنم اعلام نیاز
        در بساطت تو ببین شانه ی محکم داری؟
         
        بعد هر بوسه ی دلچسب کمی می میرم
        توی  ترکیب لبت هم نکند سم داری
         
        تو بگو "جان بده" من قبل "بده" می میرم!
        نه خدایی تو در این رابطه غم هم داری؟؟

        مریم صفری
         
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        احمدی زاده(ملحق)
        جمعه ۹ بهمن ۱۳۹۴ ۱۵:۳۰
        عزیر مهربان مریم بانوی مهر هرانچه من می خواستم بگویم عزیزان در زیبایی اثرت گفتند من تنها دعا میکنم هر چه زودتر تورا در اوج ببینم خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        عباسعلی استکی(چشمه)
        جمعه ۹ بهمن ۱۳۹۴ ۱۱:۵۲
        درود بانو
        زیبا و دلنشین بود خندانک خندانک خندانک
        مجنون ملایری
        پنجشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۴ ۰۳:۱۴
        بانو بسیار خوب موفق باشی
        منصور شاهنگیان
        پنجشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۴ ۰۶:۱۷

        تو بگو \"جان بده\" ، من قبل ِ \"بده\" می میرم!


        نه خدایی ، تو در این رابطه ، غم هم داری؟؟

        تبریک به شما و قریحه ی مثال زدنی شما ...

        چه ترکیبات و کلام بدیع و دلنشینی ....

        احسنت بانو ، خیلی ...

        خندانک خندانک خندانک خندانک

        خندانک خندانک خندانک خندانک

        مجتبی شفیعی (شاهرخ)
        پنجشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۴ ۰۶:۳۸
        اخه چرا اینقدر خوب مینویسید

        بسیار با احساس و زیبا

        مخصوص روز های خوب عاشقی

        این بر چسب من است به شعر های شما

        وووووووووووو

        یادت باشد

        عاشق بعدی

        نامش نوح باشد

        من باید بمیرم

        ابی

        نوح

        .........................

        خندانک خندانک





        اله یار خادمیان(صادق)
        پنجشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۴ ۰۶:۴۷
        موفق و موید و منصور و ماناباشی خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        وحید کاظمی
        پنجشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۴ ۰۷:۵۱
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        خیلی زیبا
        با نظر آقا شاهرخ موافقم
        به نظرم بهترین شعری بود که تا حالا از شما خوندم
        مرحبا
        صفیه پاپی
        پنجشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۴ ۱۱:۴۵
        .................. خندانک .... خندانک خندانک ......................
        درود بر بانوصفری زیباااقلم خندانک خندانک
        غزل بی نقص و بسیاااار زیباااایی بود خندانک خندانک خندانک
        به دل نشست خندانک خندانک
        .................. خندانک خندانک خندانک ..........................
        هدیه به اهالی خوب شعر ناب

        درویشی تهی‌‌دست از کنار باغ کریم خان زند عبور می‌کرد. چشمش به شاه افتاد و با دست اشاره‌ای به او کرد. کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند. کریم خان گفت: «این اشاره‌های تو برای چه بود؟»
        درویش گفت: «نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم. آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده؟»
        کریم خان در حال کشیدن قلیان بود. گفت: «چه می‌خواهی؟»
        درویش گفت: «همین قلیان، مرا بس است.»
        چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت. خریدار قلیان کسی نبود جز کسی که می‌خواست نزد کریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد. پس جیب درویش پر از سکه کرد و قلیان نزد کریم خان برد. چند روزی گذشت. درویش جهت تشکر نزد خان رفت. ناگه چشمش به قلیان افتاد و گفت: «نه من کریمم نه تو. کریم فقط خداست، که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش هست.»
        مسعود احمدی
        پنجشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۴ ۱۳:۳۸
        درودی دگر باره بر شما...
        دست مریزاد خندانک خندانک خندانک خندانک


        بیتی از آخرین سروده ام :

        یک شب دوباره خشم خود را جار خواهم زد !

        در ناف « تهرانسر » خودم را دار خواهم زد !
        آرمین اسدزاد (الف)
        پنجشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۴ ۱۴:۳۸
        زخم کاری دلم، باز تو را می خواهد
        نکند جای دو تا چشم تو مرهم داری...

        در وصف سروده تان به این کلمه بسنده میکنم: فوق العاده!

        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        مهدی صادقی مود
        پنجشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۴ ۱۵:۲۱
        خندانک خندانک
        بسیار عالی
        درود بر شما
        خندانک
          مرتضی اربابی حکم ابادی (مسیح)
        جمعه ۹ بهمن ۱۳۹۴ ۰۶:۰۰
        عالی بانو عالی
        واقعا حرف نداشت خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        نجمه طوسی (تینا)
        جمعه ۹ بهمن ۱۳۹۴ ۱۳:۱۳
        سلام بر شاعر ه ی توانا
        غزل زیبایی را خواندم.
        احسنت
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        محسن زندی
        جمعه ۹ بهمن ۱۳۹۴ ۱۵:۱۷

        سر هر صبح چه کاری به نگاهم داری؟

        تو مگر کوچه برای گذرت کم داری؟
        سلام برخواهرگلم
        چه زیباودلنشین سروده اید جادارد ازصمیم قلب به شما وقریحه واحساس
        شما تبریک بگویم
        خیلی عااااااااالی ایست
        پایدارباشید خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        محمدعلی جعفریان(عاشق)
        شنبه ۱۰ بهمن ۱۳۹۴ ۱۰:۱۳
        زخم کاری دلم، باز تو را می خواهد


        نکند جای دو تا چشم تو مرهم داری
        ******
        در مصرع اول بیت باید گفته می شد نگاه تو را می طلبد
        تامصرع دوم بهتر بنشیند مثلا اینگونه:
        زخم کاری دلم را به نگاهی بنواز

        ای که در جادوی چشمات ! تو مرهم داری...

        والبته بهتر از این هم می توانید بسرایید

        تقریبا شعر بی نقصی است

        بعد هر بوسه ی دلچسب کمی می میرم
        این مصرع عالی است

        در مصرع بعدی کلمه هم برای پرکردن وزن شعر بکار رفته می توانید بدون \"هم\" وزن مصرع بعدی را کامل کنید

        مطلع:
        سر هر صبح چه کاری به نگاهم داری؟


        تو مگر کوچه برای گذرت کم داری؟

        قوی و احساس برانگیز و سؤالی که مفید به اثبات است ، شرع شده و
        استفاده دوبار از قافیه \"هم\" هرچند تکرار است می شد به گونه دیگر باشد ، ولی با فاصله ی زیاد،لطمه ای به کار نزده

        طبعتان در حال شکوفایی است لطفا تنها به تعاریف اکتفاء نکنید

        موفق باشیدکارزیبا و موفقی است احسنت

        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک





        بهاره ترابی (بهارنارنج)
        دوشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۴ ۲۰:۵۲
        مریم عزیزم بسیار لطیف و گیرا مثل همیشه خندانک شعرات رو دووووووست دارمممم خندانک خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        7