نام دیگر من

بیت های فروغ چشمت را


زمزمه زیر ماه می کردم


تو همیشه صدای من بودی


من تورا تکیه گاه می کردم


نفسِ من بودی و نفهمیدم


هر چه کردم گناه می کردم


زیر پایان زندگی بنویس


سالها اشتباه می کردم


واییییییییییییی
امروزچه خبره تواین سایت
ازهمون بالای صفحه کلی غزل ناب خوندم
دست مریزاداستاد
زیبا وروان ودلنشین بود

درودتان استاد گرامی

درود گرامی
بسیار زیبا و دلنشین بود

سلام
بسیار زیبا و مانا
احسنت استاد

درود بر شما :

همچون همیشه :

بسیار زیبا و خواندنی استاد بزرگوار ...

سالم و موفق باشید ...

درود بر استاد مهربانم
دست مریزاد
عالی و دلنشین
پاینده و برقرار باشید

..................... .........................
زیر پایان زندگی بنویس
سالها اشتباه می کردم


درود استاد خادمیان بزرگوار
غزلتان بسیاااار زیباااا بود و به دل نشست
دست مریزااااد
....................... ..........................

جوانی با چاقو وارد مسجد شد و گفت: «بین شما کسی هست که مسلمان باشد؟»
همه با ترس و تعجب به هم نگاه کردند و سکوت در مسجد حکمفرما شد. بالاخره پیرمردی با ریش سفید از جا برخواست و گفت: «آری من مسلمانم.»
جوان به پیرمرد نگاهی کرد و گفت با من بیا. پیرمرد بدنبال جوان براه افتاد و با هم چند قدمی از مسجد دور شدند. جوان با اشاره به گله گوسفندان به پیرمرد گفت که می‌خواهد تمام آنها را قربانی کند و بین فقرا پخش کند و به کمک احتیاج دارد. پیرمرد و جوان مشغول قربانی کردن گوسفندان شدند و پس از مدتی پیرمرد خسته شد و به جوان گفت که به مسجد بازگردد و شخص دیگری را برای کمک با خود بیاورد.
جوان با چاقوی خون آلود به مسجد بازگشت و باز پرسید: «آیا مسلمان دیگری در بین شما هست؟»
افراد حاضر در مسجد که گمان کردند جوان پیرمرد را به قتل رسانده نگاهشان را به پیش‌نماز مسجد دوختند. پیش نماز رو به جمعیت کرد و گفت: «چرا نگاه می‌کنید؟ به عیسی مسیح قسم که با چند رکعت نماز خواندن کسی مسلمان نمی‌شود!»

جناب آقای خادمیان عزیز، پیرِ میکده، سلام علیکم.
.............................................................................
زیرِ پایانِ زندگی بنویس
سالها، اشتباه می کردم
.........................................
بزرگوار...بسیار زیباست .خسته نباشید.ولی(ببخشید) (دیوانه) با(زیرِ پایان زندگی) موافق نیست........پایانِ زندگی،که نمی تواند زیرداشته باشد..........اگرموافق باشید (سطرِ پایان زندگی) راجایگُزین بنمایید....
بازهم عذرخواهی می کنم.........

دورد بر شما

زیبا سرودید استاد گرامی
احسنت بر شما...

سلام
چقدرزیباست غزلت

نام ِتو نام ِدیگرِ من بود...
هزاران درود و احسنت

بسیار زیبا

سلام استاد خادمیان عزیز
بسیار زیبا
مانند همیشه

زیر پایان زندگی بنویس
سالها اشتباه می کردم

درودها جناب صادق
خواندن اشعارتان همیشه لذتبخش هستند
زیبا در لفظ و معنا

باسلام استاد عزیز عالی مثل همیشه موفق باشید

درودی دگر باره بر شما...
دست مریزاد


بیتی از آخرین سروده ام :

یک شب دوباره خشم خود را جار خواهم زد !

در ناف « تهرانسر » خودم را دار خواهم زد !

درودهااااااااااااا
لذت بردم
مانا باشید

درود فراوان به استاد ارجمند جناب خادمیان عزیز
بسیار زیبا ود لنشین موفقیت شمارا
از خداوند خواستارم
دست حق نگهدار

عرض ادب و احترام
زیبا بود با درونمایه ی غنایی