سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 8 دی 1403
    28 جمادى الثانية 1446
      Saturday 28 Dec 2024

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        شنبه ۸ دی

        افسانه و اوهام و خیال

        شعری از

        اله یار خادمیان(صادق)

        از دفتر یاس نوع شعر چهار پاره

        ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۱۰ دی ۱۳۹۴ ۲۰:۱۷ شماره ثبت ۴۳۵۰۰
          بازدید : ۴۶۳   |    نظرات : ۲۲

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر اله یار خادمیان(صادق)

        قصه ی  ماندن و فرسود ن و نابود شدن
        جاده ی آتش و خاکسترِ مردود شدن
         راستی شد همه افسانه و اوهام و  خیال
          رو به تردید سفر کردن و  مطرود شدن
         
        باورِ خیسِ من و خنده ی بی رونقِ دل
        شهرِ پر حاشیه و  حادثه ی روحِ کسل
         راهِ  زخم آور و پایِ  تنِ از کفش تهی
         یارِ اشرافی و  یک مفلس بی چیز و خجل
         
        دلبرِ فتنه گر و  بسترِ اورنگ و هوس
           نغمه ی بی ثمر و  لفظِ   غز لهای نَرس
          پیرِ   سرمازده و  هیزم باران خورده
           باغِ آتش شده و مرغِ   گرفتارِ قفس
         
          راهِ پر حا دثه و    ناشیِ نا دیده  سفر
          باد و کولاک و شب و دشتِ پر از خوف و خطر
         همسفر  خائن و  دل ساده ی تا ثیر پذیر
         جنگلِ   جا نور  و  خسته ی بی تیغ و سپر
         
            دلِ  خود محور و در گیری  بی اصل و اساس
          د شمنِ زیرک و یک پَرت سرِ  پیر هواس
             بارِ سنگین و  شلِ پای فرو رفته به گِل
              خانه قندیلِ یخ و  حالِ  تنِ پاره لباس
         
        تو بگو ای همه من ، با منِ بادی چکنم
         نقطه ی  بی خط ام و حرفِ زیاد ی چکنم
          چاره ا ی  نیست به جز برتو پناهنده شدن
         بی تو در بازیِ بازار  و  کسادی چکنم
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        احمدی زاده(ملحق)
        يکشنبه ۱۳ دی ۱۳۹۴ ۱۹:۵۳
        ممنونم حضرت استاد گرانقدر خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        عباسعلی استکی(چشمه)
        يکشنبه ۱۳ دی ۱۳۹۴ ۱۷:۲۳
        درود بزرگوار
        مناجاتی زیبا و عارفانه خندانک خندانک خندانک
        بهاءالدین داودپور تخلص بامداد
        شنبه ۱۲ دی ۱۳۹۴ ۱۰:۰۸
        درود بی کران برشما استاد صادق عزیز وچه لذت بخش است خواندن سروده هایتان بسیار بهره ها می برم درهمصحبتی با شما پاینده پیروز باشی وماندگار خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ولی الله شیخی مهرآبادی(دیوانه)
        شنبه ۱۲ دی ۱۳۹۴ ۱۵:۰۲
        جناب آقای خادمیانِ عزیز،سلام علیکم.
        ................................................................
        خسته نباشید انشاءا......بااین همه مشکلات.....
        توبگو اِی همه من،بامنِ بادی چکنم؟
        نقطه ی بی خَطَم،،حرفِ زیادی چکنم؟
        ..............................................................
        ...............................
        ..............................
        تابعد انشاءا........مؤیّدباشید انشاءا......
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        صفیه پاپی
        يکشنبه ۱۳ دی ۱۳۹۴ ۰۶:۰۷
        ......................... خندانک خندانک خندانک ............................
        تو بگو ای همه من ، با منِ بادی چکنم
        نقطه ی بی خط ام و حرفِ زیاد ی چکنم
        چاره ا ی نیست به جز برتو پناهنده شدن
        بی تو در بازیِ بازار و کسادی چکنم
        خندانک
        خندانک
        دست مریزاااد بزرگوار خندانک خندانک خندانک
        هزارااان درود خندانک خندانک خندانک خندانک
        ......................... خندانک خندانک خندانک .............................
        روزی لئون تولستوی در خیابان در حال قدم زدن بود که ناآگاهانه به زنی تنه زد
        زن بی وقفه شروع به فحش دادن و بد وبیراه گفتن کرد!
        تولستوی کلاهش را از سرش برداشت و محترمانه معذرت خواهی کرد
        و در پایان گفت : مادمازل من لئون تولستوی هستم.
        زن که بسیار شرمگین شده بود عذر خواهی کردو گفت : چرا شما خودتان را زودتر معرفی نکردید ؟
        تولستوی در جواب گفت :
        شما آنچنان غرق معرفی خودتان بودید که به من مجال این کار را ندادید !!!
        محمدعلی جعفریان(عاشق)
        يکشنبه ۱۳ دی ۱۳۹۴ ۰۶:۲۸
        سلام


        زیبا بود


        و فخیم


        تشکر خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        زهرا حسینی
        يکشنبه ۱۳ دی ۱۳۹۴ ۰۷:۱۱
        درود
        زیبا بود خندانک
        فرهاد مهرابی
        يکشنبه ۱۳ دی ۱۳۹۴ ۰۹:۴۲
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        خندانک سلام استاد خادمیان بزرگوار درود بر شما خندانک خندانک خندانک
        خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        وحید کاظمی
        يکشنبه ۱۳ دی ۱۳۹۴ ۰۹:۴۹
        خندانک خندانک خندانک

        خندانک خندانک خندانک

        درود بر استاد مهربانم

        عالي و بي نقص

        لذت بردم

        ممنونم
        حسام الدین مهرابی
        يکشنبه ۱۳ دی ۱۳۹۴ ۱۰:۱۸
        درود بی پایان استاد گرامی
        بسیار بسیار زیبا سرودید
        لذت بردم و بسیار آموختم از این شعر پر گهر
        احسنت و سپاس...
        مسيحا الهیاری
        يکشنبه ۱۳ دی ۱۳۹۴ ۱۲:۰۴
        عارفانه زيبايي بود احسنت خندانک
        وحیده پوربافرانی
        يکشنبه ۱۳ دی ۱۳۹۴ ۱۴:۴۶
        سلام عرض ادب و ارادت استاد عزیز و محترم
        سروده های حضرتتان به واقع دریای بیکران زیبایی و لطافت و اندیشه است
        ناب بود و چون همیشه درسی برای این شاگرد حقیر
        همچنان می آموزم از محضرتان
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        علیرضا کاشی پور محمدی
        يکشنبه ۱۳ دی ۱۳۹۴ ۱۴:۵۹
        خندانک خندانک خندانک
        درودتان باد
        مسعود احمدی
        يکشنبه ۱۳ دی ۱۳۹۴ ۱۵:۳۰
        چشم هایم را می بندم
        تا مخفی شوی
        می شمارم :
        یک
        دو
        سه
        .
        .
        .
        .


        یکی انگار
        در قلبم
        پنهان شده است !

        مسعود احمدی
        درودت باد
        علی   صادقی
        يکشنبه ۱۳ دی ۱۳۹۴ ۱۸:۲۱
        سلام ............

        بسیار عالی ....

        درودتان باد خندانک
        رضا نظری
        يکشنبه ۱۳ دی ۱۳۹۴ ۱۹:۲۷
        درودها جناب صادق
        بی تعارف اشعارتان کلاس درس هستند
        می آموزم از محضرتان و از خواندن اشعارتان لذت می برم
        رحیم نیکوفر   ( آیمان )
        يکشنبه ۱۳ دی ۱۳۹۴ ۲۱:۵۰
        درود بر شما استاد عزیز
        بسیار عالی بود
        می آموزم و لذت میبرم
        خندانک خندانک خندانک
        محسن ملک زاده(رهگذر)
        دوشنبه ۱۴ دی ۱۳۹۴ ۱۱:۰۹
        درود خندانک
        عباس وطن دوست
        دوشنبه ۱۴ دی ۱۳۹۴ ۱۵:۱۸
        خندانک
        سلام

        درود بر ذوق و احساس نابتان جناب خادمیان

        بهره مند شدیم از محضرتان بزرگوار

        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        خداداد آدينه (آدينه)
        سه شنبه ۱۵ دی ۱۳۹۴ ۲۰:۱۰
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1